بعضي از خبرها در همان ذات و ریشه و در تک تک حروف و کلماتشان عذاب آور و آزار دهنده اند . خبرهای مربوط به کودک آزاری یا آزارهای جنسی و روانی کودکان به خصوص از سوی سرپرستان یا نزدیکانشان در این دسته از خبرها جای می گیرند .
شنیدن این خبرها گاهی چنان ما را تحت تاثیر قرار می دهند که اگر چه می دانیم باید واکنش متفاوتی نسبت به آن ها داشته باشیم ، به عنوان مثال فکری برای مقابله با عوامل به وجود آورد نشان بکنیم اما به هر حال خود من هم مثل برق گرفته های شوک زده ، خشک می شوم و خیلی طول می کشد تا بتوانم افکارم را جمعدو جور کنم و به آن ها جهت بدهم ...
خبر آزار ، تجاوز و سپس قتل یک کودک دو ساله توسط ناپدری اش از این دست خبرها بود و باعث شد ساعت ها خواب و خوراک بر من حرام شود و از همان لحظه اول به در و دیوار می زنم تا بفهمم که چرا ?
کدام عوامل سبب می شوند که یک انسان اولین نشانه های تایید انسانیتش را به فراموشی بسپارد و چنین اعمالی دست بزند ?
کدام جامعه یا اعضایش می توانند بپذیرند که این گونه رفتارها بدون ریشه یابی و تلاش برای عدم تکرارشان ، باز هم رخ دهد ? چرا باید هر از چند گاهی چنین رویدادهایی را شاهد باشی و فقط خبرش را بشنوی و پس از ابراز تأسف ها به فراموشی سپرده شوند ?
چیزهایی که برای شخص من جالب و در عین حال بیش از خود واقعه آزار دهنده بود شنیدن ابراز نظرها راجع به این خبر بود .
همه متاسف بودند و سر تکان می دادند اما کسی در جست و جوی مسوول یا مسوولانی نبود که کوتاهی و یا کم کاری شان سبب این واقعه شده است .
طبق معمول هیچ کس و در هیچ یک از حوزه های مدیریت سلامت بهداشت روانی و سلامت فردی و اجتماعي و ... مسووليت این واقعه و یا رخدادهایی از این دست را بر عهده نمی گیرد .
حتی رسانه های ما هم از بازتاب دادن یا بررسی ابعاد این موضوع خودداری می کنند انگار که این جنايت در جامعه ما نمی تواند اتفاق افتاده باشد .
آيا با وجود چنین شرایطی نمی توان انتظار داشت که این خبر آخرين خبری باشد که در این دست موارد می توانیم شنیده باشیم ?
حال با خودم فکر میکنم مسوولیت مستقیم یا غیر مستقیم من چه به عنوان یک انسان ، یک شهروند و یا حتی یک شنونده خبر در این اوضاع و احوال چه می تواند باشد ?