دیگر پیمان

دیگر پیمان

بازتاب ایده ها و نظرات شخصی من از مشاهدات و دریافتهای اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی

 

 

سپید و سیاه

نه عید نزدیک بود، نه مهمانی داشتم و نه جشنی پیش روی. فقط یدفعه دلم خواست خونه رو مثل دسته گل تمیز کنم. فکر بکری بود، پس تصمیم گرفتم از نیروهای "خدماتی" کمک بگیرم. لازم نبود خیلی دنبال این افراد بگردم، داوطلب هایی بودن با شعار: "ما برای خدمت آماده ایم!" فکر کردم شعارشون که عالیه ، پس اعتماد کردم. یه نفر رو انتخاب کردم و به دلیل بزرگ بودن و کار زیاد خانه، ایشون هم چند نفر رو به صلاح دید خودش برگزید!!!

روز موعود رسید ، مثل یه انسان باشخصیت واقعی به استقبال این نیروی کارآمد رفتم، (عجله دارم که بگم خیلی زود پشیمون شدم!)

به هر حال این گروه ‌وارد خانه ی زیبای من شدند و کار را به شیوه ی خودشون شروع کردند. کم کم متوجه شدم که جای من و آن ها عوض شده! آن ها دستور میدادن و من مجبور بودم به اوامرشون عمل کنم. ابتدا فکر می کردم: خب این هم میتونه یه روش باشه ، چه اشکالی داره؟ منظور من این بود که همه چیز در خانه ی من پاکسازی بشه تا جای بهتری برای زندگی باشه. پس دندون روی جگر گذاشتم و تحمل کردم. به دلیل بزرگ بودن خانه و وجود باغ و طبیعت زیبا و همه چیز تموم ، مجبور بودم مدتی با این افراد زندگی کنم. (راستی، برای این هم صبر ندارم که بگم :با احترام به تمام نیروهای خدماتی، این فقط یه مثاله) خب، در تمام مدت زندگی با کسانی که ادعا می کردند"برای آن ها خدمت باعث افتخاره"، متوجه شدم دارم تغییر می کنم، بدتر این که آن ها هم تغییر کردند ، تا جایی که خانه ، باغ ،طبیعت و کلا همه چیزم را گرفتند ، فقط شرافت، مهین پرستی و نوع دوستی را نتونستند بگیرند ، چون چیزی که در دل باشه گرفتنی نیست. خلاصه که شدن آقای خانه و من....!!!!؟؟؟؟ چه انتظاری دارید؟ خب منم مجبور بودم اطاعت کنم، اما کم کم افکاری به ذهنم آمد که مثل خوره افتاد به جونم. یه روز صبح تصمیم گرفتن این تراژدی را تموم کنم، برای پس گرفتن زندگیم، خانه و کاشانه ی عزیزم، برای همه ی آنچه مهمترین بخش زندگی هر انسانی هست، باید تلاش زیادی می کردم ، اما...از کجا شروع کنم؟ آیا کسی هست که بتونه کمکم کنه؟ یادم آمد، باید از فضای مجازی کمک بگیرم. یه پیام مفصل و گویا فرستادم برای همه ی کسانی که می شناسم. اما...!!! حدس بزنید چی شد؟ تازه فهمیدم تنها من نیستم که گرفتار چنین پدیده نادری شدم! ولی باورش سخت بود که ۸۰ میلیون جمعیت یک باره مشکل مشترکی داشته باشند!!! چاره ای نبود، خودم باید دست به کار می شدم تا از شر این ضد نیروهای خبیث نجات پیدا کنم. 

دست به کار شدم و مخالفت خودم را اعلام کردم... گوش شنوایی نبود!

چندین گوش ناشنوا دور و برم بود!

حالا باید سعی می کردم تا با هر کدوم جداگانه حرف بزنم بلکه بفهمه متقاعدش کنم که اشتباه می کنه. باید می گفتم: این زندگی شخصی من هست و شما حق دخالت در آن رادخالت در آن را ندارین. باید می گفتم خودم انتخاب می کنم که چی بپوشم ، چی بخورم، کجا برم، به چی فکر کنم و...... خلاصه همه چی فقط به خودم مربوطه و ضامن بهشت و جهنم من خودم هستم. باید می گفتم همون طور که من در زندگی شما دخالت نمی کنم، شما هم حق ندارین. باید می فهموندم کسی که انتخاب می کنه"خدمتگذار" باشه "باید" مطیع کارفرماش باشه.

حتی مهربونترین پدر و مادرها هم تا یه سنی به بچه شون امر و نهی می کنن و بعد به انتخابش احترام میذارن... نه این که ۴۳ سال تحت کنترل باشن!

و....گفتم همه ی اینا رو گفتم.... ضمن گفتن هام شنیدم ، نعره، فریاد، ناسزا، تهمت... شنیدم که خیال می کنم حق انتخاب دارم ، شنیدم که صلاح خودمو نمیدونم! با گوش های خودم شنیدم :"اگر اعتراض داری جمع کن برو!" حتی شنیدم که گفت از من شکایت می کنه !!!

این دیگه قابل تحمل نبود واقعا!

شغل ام این اجازه را به من میداد که مقاله ی مفصلی راجع به این وضع بنویسم.(حرفه ی من خبرنگاری، نویسندگی و ویراستاری هست)

همین کار رو کردم ... خیلی طول نکشید که به جرم های مختلف و واهی در دام بی قانونی افتادم که تا آن موقع از دور می شناختمش...حالا با گوشت، پوست، استخون و خون ام درکش می کنم!! ۴۵ روز بدون هیچ دلیل قانع کننده ای در بازداشت بودم و هر چه را که نباید از نزدیک ترین نقطه لمس کردم. یه بار دیگه دیدم که تنها نیستم و همه ی آن هایی که مثل من به این روش اعتراض دارن در بند "خادمین" خودشون گرفتارند...

 

وثیقه همین خانه بزرگ، زیبا و خاک عزیز کمک کرد که فعلا "آزاد!" باشم. به این شرط که دیگه دست از پا خطا نکنم و این به اصطلاح "آزادی!" رو آسون به دست نیاوردم. مجبور شدم اعتراف کنم که گناهکارم، البته با استخون شکسته و چشم کبود چاره ی دیگه ای برام نذاشتن. در حین اعترافات اجباری و دیکته شده ، ذهنم جای دیگه ای بود، داشتم فکر می کردم به قرن ها پیش که انسان ها رو به جرم جادوگری اعدام می کردن!! به این فکر می کردم که وقتی حاکمین هر سرزمینی دروغ ها را باور داشته باشن ، دیگه فرقی نمی کنه قرن ۲۱ باشه یا قرن ۱۵، مغزهای منجمد همیشه و همه جا هستن... 

انگار همین حالا و از راه دور صدای ذهنم رو می شنون و فریاد ساکت باش وگرنه... رو به وضوح می شنوم، اما دیگه نمی ترسم.

راستی یادم رفت بگم : اسم من سپیده هست، یکی از میلیون ها سپیده سرزمینم که باید منتظر طلوع ما باشن به زودی....

راه شما نیز وامدار ماست

ر ش ن و

 

       

                    دیگر پیمان

                    ۴۰۱/۶/۹


پنج شنبه 10 شهريور 1401برچسب:, |
 

آمبولانس ecnaludma

تضاد بین خوب و بد یا زشت و زیباست .

تضاد تنها بین راست و دروغ وجود دارد . همه ی آینه ها دروغ می گویند ،تعریف می کنند واقعیت را ، تنها در یک زمان آینه نمایش گو واقعیت هست که خواهم گفت.  

در شهر و کشور من همه ی مردم همان طور به حقوق دیگران احترام می گذارند که برای حقوق اجتماعی خودشان قائل بر احترام هستند . 

این جا ،همگی هنگام رانندگی حق تقدم را رعایت میکنیم ، هیچ کس ، از جمله خودمان را قضاوت نمی کنیم و اگر اشتباهی انجام دادیم ،به قاضی بزرگ ذهن مان اجازه نمی دهیم بیش از یک بار مجازات و تنبیه کند و چون با خودمان مهربان هستیم این مجازات بسیار اندک است . 

هر یک از ما در هر شغل و حرفه ای ، بهترین خدمات و کالا را تولید و در اختیار مصرف کننده می‌گذاریم.  با مردم مهربان هستیم ، با حیوانات و طبیعت هم همین طور ، برای همین در آرامش به سر می بریم . دروغ نمی گوییم،  تهمت نمی زنیم ، فحاشی نمی کنیم و می دانیم کل بشریت عضوی از این زمین زیباست ، بزرگ ترین و تاثیرگذارترین عضو ...

اگر در حال رانندگی صدای هشدار مخصوص آمبولانس یا ماشین آتش نشانی را بشنویم،  همگی در آن واحد یک تصمیم مشترک می گیریم و به ناگاه راه را برای عبور خودرو حامل بیمار و یا خودروهای آتش نشانی که برای نجات جان فرد یا افرادی در حرکت هستند کاملا باز می شود و این عمل ناخودآگاه لبخند رضایت بر لبان ما می نشاند احساس انسان بودن می کنیم .

حرکت بسیار زیبایی که همه ی ما به آن باور داریم و عمل می کنیم این است که روزهایی مانند عاشورا و تاسوعا ،نهم و دهم محرم نزدیک بیمارستان از آلودگی صدا توسط وسایل صوتی با حجم گوش خراش اصوات دوری می کنیم . اگر ضمن به جا آوردن مراسم مذهبی ویژه ای این روزها با آمبولانسی که حامل بیمار است و برای نجات جان او لحظه ها بسیار ارزشمند هستند ، مواجه شویم بدون درنگ راه را برای عبور آن خوردو باز می کنیم ، زیرا عقیده ما بر این است که امام حسین هم این عمل و حرکت ما را می پسندد و ترجیح او نیز نجات جان انسان است و لحظه ها برای او و عزیزانش بسیار گران بها ، شاید چیزهایی که این جا می گوییم برای شما معنایی داشته باشد و شاید هم نه ! شاید ضمن خواندن این مطلب تجسم و تصور شما از تمام صحنه هایی که مثال زدم برعکس باشد ! ممکن است خود شما رفتارهایی متفاوت و حتی متضاد با گفته هایم را شاهد بوده اید و یا شاید هم خود شما بخشی از کردارهای نا مناسب بوده اید !؟ ...

خبری که چند روز قبل منتشر شد ، حکایت از تصادف یک خودرو با جمعیت در حال انجام مراسم مذهبی ، ۳کشته و ۲۲ مصدوم به جا گذاشته داشت . آیا راننده خودرو جمعیت را ندیده !؟ وقتی حرف از جمعیت می زنیم ،یعنی حداقل ده ها نفر ! آیا هیچ یک از افراد حاضر در آن جمع متوجه نزدیک شدن خودرو نشدند ؟! 

آیا چنین چیزی منطقی و قابل قبول است ؟! 

همه ی ما می دانیم و احتمالا برای برخی از ما پیش آمده ، فردی که نیاز به فوریت های پزشکی دارد ، حتما با آمبولانس به بیمارستان منتقل نمی شود و گاهی خانواده و افراد نزدیک به فرد دست به کار می شوند تا هر چه زودتر عزیز خود را نجات دهند ، زیرا هر دم و ثانیه به زندگی آن شخص وابسته است ...

آینه ها همه چیز را برعکس نشان می دهند و واقعیت را تعریف می کنند ، بله . 

اما شاید تنها جایی که آینه ها درست عمل می کنند و تعریف انسانی را تبدیل به واقعیت می کنند ، زمانی است که از آینه ی خودرو می بینید روی اتومبیل بزرگی که پشت سر شما حرکت می کند و تلاش برای باز کردن راه و هر چه سریع تر رساندن بیمارش به مرکز پزشکی دارد ، نوشته شده است : ecnaludma

حال تصمیم با شماست تا گفته های مرا از درون آینه ببینید یا .... همین گونه باور کنید ! ...

                          ارادتمند شما دیگر پیمان 


شنبه 22 مرداد 1401برچسب:, |
 

گره هایی بر ریسمان شعور

" اگر در شهر راه را پیدا نکنیم ، شاید بسیار ملال آور و مضحک باشد ، که لازمه ی آن نابلدی است ، همین و بس ...

اما گم کردن خود در شهر ، مثل زمانی که کسی خود را در جنگل گم کرده باشد به آموزش و دریافتی کاملا متفاوت نیاز هست ..."

به اطرف خودم نگاه می کنم و در تردید هستم ؛ آیا راهم را در شهر گم کرده ام یا خودم را ؟؟؟

برای رسیدن به پاسخ با دقت و توجه بیشتری به افکار و اطراف خودم می نگرم . در ظاهر همه چیزش مثل قبل است ، اما احساس من نه !! هر سال در این روزهای خاص مراسمی برپا می شود که مردم از پیش خود را برای آن آماده می کنند ... پرسش های زیادی در ذهنم در حال پیشی گرفتن از هم هستند ... واقعیت چیست ؟ خرافات چیست ؟ جنگ های سراسر تاریخ به چه دلیل رخ داده است ؟ 

نتیجه هر کدام از سیتره های انسان با انسان های دیگر و با خودش چه بوده ؟ 

آیا قربانی کردن انسان مربوط به تاریخ گذشته ی بشریت است ؟ و اکنون رواج ندارد ؟!     نه ...

ما هنوز هم مشغول قربانی کردن انسان در برابر خدایان دروغین هستیم . جنگ بین گروه ها و کشورهای مختلف را شاهد هستیم ،جوانان مان را تشویق می کنیم تا از اعتقادات ما و خودشان دفاع کنند ...

باورهایی که فقط به واسطه ی سال های قبل سینه به سینه و دست به دست به ما رسیده است ، همان باورهایی که پس از آموختن حروف الفبا و اولین واژه ها ، تعیین کننده ی اعتقادات کور ما در هم اکنون زندگی مان است . تاریخ بشریت پر است از جنگ هایی که بر سر هیچ به وجود آمده ، فقط از سر نا آگاهی،  از سر خودخواهی و خودبینی انسان و از سر خود بزرگ بینی کسانی که گمان می کردند و گمان می کنند که برتر از دیگران هستند ، گویا تنها آن ها بودند و هستند که واقعیت را درک کرده و همه به غیر از آن ها در اشتباهات خود زندگی می کنند . واقعیت چیست ؟ اشتباه کدام است ؟ خرافات چیست ؟ 

گفت : دوستان چه می کنید ؟!   اجرتان مزید 

گفتمش که هیچ ، گریه بر حسین   زیر پرچم یزید 

راه را گم نکرده ام ، خودم را در شهری گم‌ کرده ام که هزاران هزار مانند من در آن خودشان را گم کرده اند . 

گم کردن خود یعنی تسلیمی لذت بخش ، گم شدن در آغوش خود ، بی اعتماد به جهان ، یکسره غرق در آن چه حاضر است ، طوری که همه چیز اطرافش محو شود . 

                                                        ارادتمند شما ؛ دیگر پیمان 


یک شنبه 15 مرداد 1401برچسب:, |
 

دلم نوشته که نوروز دلم می خواهد ‌‌"

نوزدهم اسفند ماه ۱۳۹۹ کمتر از ۱۰ روز دیگر این سال و به دنبال آن قرنی تمام می شود . یادم هست در روزهای پایانی سال ۱۹۹۹ میلادی ، تقریبا همه جهان چشم انتظار بودند تا ببینند با شروع سال ۲۰۰۰ چه اتفاقات خوب و بدی رخ خواهد داد ؟!

هیجان، شوق و ترس به همراه داشت . گویا هر چند سال یکبار به انسان یادآوری می شود که امکان تغییر همه چیز بسیار زیاد است ، آماده باشید ... شاید تغییری که با رسیدن سال ۲۰۰۰ در انتظارش بودیم ، سال پیش غافلگیرمان کرد . طبیعت به ریش مان خندید و گفت : هرگز تصور نکن دیروز و امروز برای من یکسان است ، چشم های تو قادر به دیدن تفاوت های امروز و فردا نیست ...

چشم های سر را می بندم و به دستانم نگاه می کنم ، با چشم دل ، ذهن پویا می بینم که دست هایم در حال جوانه زدن هستند ؛  بلافاصله به یاد شازده کوچولو می افتم ، گل سرخی روی زمین به شازده کوچولو گفت : باد آدم ها را با خودش به این طرف و آن طرف می برد ، چون ریشه ندارند ، به درد سر می افتند !!" گل گفتی گل زیبا 

گاهی اوقات دلم می خواهد دیدگاه مورچه را نسبت به انسان ها بدانم . گمان کنم شباهت هایی با هم داریم ، بله ما و مورچه ها ! کافی است از ارتفاعی کمی بیشتر به خودمان نگاه کنیم آیا کلونی مورچه های کارگر نیستیم ؟ به خصوص این روزهای پایانی سال ! 

دلم نوروز می خواهد ، نشانه هایش را دنبال می کنم تا شاید بتوانم بیابم اش ، نوروز را با جوانه های شمشاد ، شکوفه های گیلاس و عطر بهارنارنج کافی نیست . حتی جوانه های سبز دستانم نیز کفایت نمی کند ، باید ریشه را یافت .

جست و جویم توجه مرا به سبزه شادابی جلب می کند که چند روز دیگر قرار است بر سر سفره هفت سین طنازی کند . چند سالی هست که یاد گرفته ام به جای عدس و گندم و ... بذر میوه بکارم . هسته ی مرکبات بعد از چند روز در محیط مناسب ریشه می دهند و آماده ی انتقال خاک هستند .

تفاوتی بزرگ بین ما انسان ها و گیاهان ! و آن این که آدم ها هرگز ریشه نمی دوانند اما خیلی سریع میوه می دهند ! البته که من هم جزو همین گروه هستم .

شاید ریشه ها در کودکی هایمان بود که مثل دخترکی پر شوق و نشاط که تمام زندگی اش بالای کمد چوبی و قدیمی بود و همیشه آن بالا  قایم میشد ناغافل در بازی " قایم باشک " پنهان شد و توانایی پیدا کردن آن را از دست دادیم و یا به این گمان که " گرسنه بشود خودش بر می گردد " بی خیال جست و جویش شدیم و ندانستیم فراموشی نعمت بزرگی است که شامل همه ی چیزهای خوب و بد می شود . 

صدایی به نجوا در گوشم می گوید : نگران نباش هنوز راهی وجود دارد که می توانی ، حتی پس از سال ها ریشه هایت را پیدا کنی ! گوش هایم را تیز می کنم و ذهن را از هر چه فکر خالی ؛ حتی مژه نمی زنم و بی صبرانه منتظرم تا بشنوم ، می شنوم : شادمانی را جست و جو کن . فراموش که نکرده ای ؟ همان احساس زیبا در زمان بازی قایم باشک ، همان هیجان پیدا کردن دوست در مخفی گاه بالای کمد ، همان عجله برای زودتر رسیدن از رفیق و گفتن کلمه ی : سوک سوک ...

ناخودآگاه لبخند می زنم و ناگهان به یاد می آورم ، آن روز و آن همه یک رنگی کودکانه را ..... چه خوب که فریادهای شادمانه ی کودکانه ام در پس صدای ترقه های چهارشنبه سوری نرسیده گم شد    از قضاوت چشم های ریز شده می ترسم 

از فرصت استفاده می کنم و با بلندترین صدای ممکن می گویم : 

               دلم نوروز می خواهد ....

         ارادتمند همیشگی شما " دیگر پیمان "


سه شنبه 19 اسفند 1399برچسب:, |
 

" برمیگردم "


دو شنبه 31 تير 1398برچسب:, |
 

" مدیریت خشم "

 

 در درون همه ما بخشی از جنس مخالف وجود دارد . يعني اگر مرد باشیم ، بخشی زنانه در وجودمان و برعکس انکار ناپذیر است . نمی خواهم یک بحث علمی ژنتیکی داشته باشم . این توضيح کوتاه فقط برای این بود که بگویم : قصد دارم از بخش جنس مخالفم کمک بگیرم و برای چند دقیقه و نوشتن این متن خودم را جای زنان ، یا حداقل یکی از زنان سرزمینم بگذارم و دنیا را از چشمان او ببینم ... 

تا امروز به دفعات شنیده ایم خبرهایی را که حاکی از کشته شدن ( به قتل رسیدن ) زنی به دست همسرش بوده ایم . خوشبختانه این رفتار ضد فرهنگی ، اجتماعی الگوی جامعه نشده ، حتی اگر آن مرد ! یکی از افراد سرشناس کشورمان باشد . پرسشی برایم پیش می آيد : آيا قانون این حق را به او می دهد که چنین عمس العملی در برابر تهدید و یا خشونت همسر خود داشته باشد ? خلقت مرد این اجازه را صادر می کند? جامعه ? مردسالاری ? چه اتفاقی می افتد که نمی توانیم مشکلاتمان را با مذاکره و گفت و گو حل کنیم ? اگر این نوع نزاع ها را یک دوئل زناشویی در نظر بگیریم ، مگر قانون بازی ! این نیست که هر دو طرف باید مسلح باشد و ...

کافی است فکر کنید چه دنیایی داشتیم اگر هر کسی ( مردی ) صرفأ برای ترساندن همسرش به روی او اسلحه می کشید ، بدون توجه به مسلح بودن آن ...

پاسخ پرسش مرا شما بگویید لطفا : استفاده از بالش هنگام تيراندازي به این دلیل است که صدمه کمتری برساند !?...

خشمگین شدن یکی از عکس العمل های طبیعی ، انسان هاست . اگر نتوانیم کنترل یا مدیریتش کنیم احتمال این که روزی با دست های خودمان ، کاری کنیم که نه قابل جبران است و نه پشیمانی سودی خواهد داشت بسیار زیاد است . 

در پایان از خودم و شما می خواهم که به این جمله فکر کنیم ، خوشحال می شوم نظرتان را بدانم : 

 " کشته شدن زن ضرر اقتصادی کمتری دارد ! "

    خداوندا لحظه ای ما را به خودمان وانگذار . 

            ارادتمندتان 


پنج شنبه 16 خرداد 1398برچسب:, |
 

" اقتصاد بدون فرهنگ "

 

 مدتی از آخرين دست نوشته هایم گذشته ، در این مدت نه چندان کوتاه مانند همه هم میهنان عزیزم شاهد اتفاقات خوب و بد بسیاری بوده ام هنوز و هم چنان شاهد ابروهای گره خورده و عدم نشاط و شادابی در بین مردم شهر و روستای خودمان هستیم . از شادی های هر چند کوچک یکدیگر خشنود نمی شویم ، مگر برای چند لحظه کوتاه ، گله هايمان فراوان است و راه علاج بر نخیل !! با هر صنف و گروهی هم کلام می شویم ، مشکل خود را بزرگ تر و غیر قابل حل تر از دیگران می دانند به راستی که ما مردم عجیبی هستیم ! به این دلیل که خیلی زود با شرایط به وجود آمده خو گرفته و تنها به دنبال راهی برای نجات خود از دریای مواج گرانی ، تحريم های نفس گیر و فضاي غیر قابل تحمل اطراف مان هستیم . 

بد نیست داستانی را برایتان تعریف کنم برای درک بهتر :

بیش از هزار سال پیش ، وقتی خداوند برای قومی خبر از عذاب در چهل روز آينده به واسطه پیامبرشان به گوش آن ها رساند ، تمام افراد قوم مورد نظر برای رهایی از عذاب ، تصمیم گرفتند همه خانه های خود را به وسیله یک دریچه کوچک به هم مربوط کنند تا در زمان وقوع عذاب هیچ کس بدون آذوقه نمانند ...

مدتی از موعد مقرر برای عذاب گذشت و هیج اتفاقی نیفتاد . پیامبر آن قوم علت را از خداوند جویا شد جبرییل از جانب خدای مهربان این پیغام را آورد : " من چگونه می توانم مردمی را عذاب کنم که به فکر یکدیگر هستند و به هم رحم می کنند ?!...

همه حرف من این است که فرهنگ را نمی توانیم خریداری کنیم ، فرهنگ ما دقیقا طرز فکر ما و رفتار و اعمال ما را شامل می شود . نیاز نیست کشور ، شهر ، محله و یا خانواده خود را تغییر دهیم . کافی است طرز فکر خودمان را عوض کنیم تا شاهد تغییر خانواده ، محله ، شهر و کشورمان باشیم . 

                                                                        از خودمان باید شروع کنیم 

      اقتصاد بدون فرهنگ 


یک شنبه 12 خرداد 1398برچسب:, |
 

" همیشه به یادت هستم "

 

 همیشه به یادت هستم .


دو شنبه 29 بهمن 1397برچسب:, |
 

سفره فقرا و میز اغنیا

 

 فقرا از واژه هایی چون هم سفره شدن ، بر سر سفره نشستن ، سفره شام و سفره نهار استفاده می کنند و همین که وزن جیب طبقه ای اجتماعی یا سیاسی سنگین تر از آن شد که پس از نشستن بر روی زمین و از کنار سفره دیگر نتوانند برخیزند مجبور می شوند کنار میز و بر روی صندلی بنشینند ! پر شدن و سنگین تر شدن معده ها که جای خود دارد !

باز هم صحبت از آمارهاست و باز هم همان آمارهاي رسمی بانک مرکزی کشورمان که جایگاه نشستن و چگونگی برخاستن طبقات اجتماعی را نشان می دهند !

باز هم این آمارهاي رسمی است که مبناي نوشته های من قرار گرفته اند و به یک نکته توجه داشته باشیم : به نظر می رسد کار به جایی رسیده که آمار گیران و آمار دهندگان با صداقت بیشتری به انتشار آمارهایشان اقدام می کنند ، انگار دیگر چیزی برای مخفی کردن نیست و پنهان کردن حقایق بی فایده اند ، هر چند باز گفتن و تحلیل همه آن آمارها باز هم بی فایده است ! 

به نکته دیگری هم توجه داشته باشیم : فقط و فقط وقتی آمارها می توانند به صورت دقیق و درست مبنای ارزیابی ها قرار گیرند تا تاثیرهایشان شناخته شوند که با مشاهدات کسی همراه باشند که در اجتماع پیرانونش گشته باشد و با چشم های باز حقایق را دیده باشد و زحمت بیشتری از نشستن پشت میزها و چشم دوختن به صفحه نمایشگرها برخورد هموار کرده باشد .

دوستان عزیزم و همراهان همیشگی مطالب من ، آن چه برایتان می نویسم بر آيندی از مشاهدات عینی و دریافت های شخصی ام با توجه به آمار های " قابل اتکا " ی بانک مرکزی است . 

در آمارها آمده است که خانوارهای مناطق شهری ایران برای تهیه سبد خوراکی مشابه با سال گذشته باید 48 درصد بیشتر هزینه کنند ، اما به نظر من اتکا به این درصد بیشتر افزایش کافی نیست بلکه باید بدانیم این سبد خوراکی دارای چه میزان مواد خوراکی لازم و مورد نیاز بوده و شکاف حاصل از آن بین دهک های اول تا دهم هزینه ای چه عمقی را به وجود آورده است ?

باز بر اساس آمار بودجه و خانوار بانک مرکزی در طول سال گذشته دهک اول در طول سال 2 میلیون و 585 هزار تومان صرف خوراکی و آشامیدنی کرده اند و در مقابل دهک دهم 21 میلیون و 850 هزار تومان برای تامین خوراکی ها هزینه کرده اند ، و این به آن معناست که در ماه هزینه های خوراکی خانوار دهک اول 216 هزار تومان و این شاخص برای دهک دهم یک میلیون و 820 هزار تومان بوده است . 

بدیهی است که با این تفاوت ها در سال 1397 شاخص های بیشتر از ده برابر را می باید انتظار داشت و تفاوت میان دهک اول و دهک دهم بسیار بیش از این ها خواهد بود . هر یک از ما هر نتیجه ای که بخواهد می تواند از این آمارها بگیرد و به هر نحو که بخواهد آن ها را تحلیل کند اما یک چیز را نمی باید فراموش کنیم : تاثیر تغذیه خانوارهای ما نه فقط بر عملکردهای اقتصادی آن ها به صورت مستقیم وجود دارد بلکه بر رویکردهای اجتماعی و مطالبات فرهنگی آن ها نیز بسیار اثر گذار می باشد تا آن جا که اگر فاصله های دهک های اول تا دهم را از این حيث بررسی کنیم دیگر مساله فقر مواد غذایی مورد نیاز بدن نخواهد بود و آه های بیشتر و بلندتری از سینه بیرون خواهیم داد . 


شنبه 29 دی 1397برچسب:, |
 

" دخل و خرج بی سامان "

 

 چنان چه یادداشت قبلی مرا مطالعه فرموده باشید نگاهی داشتم به خط فقر در کشور و آمارهای منتشر شده از سوی مراجع رسمی را با مشاهدات عینی و ملموس خودم از جامعه پیرامونم مقایسه کردم ، لازم بود نگاهی هم به دخل و خرج خانوارهای ایرانی داشته باشم تا شاید بتوان از طریق این مقایسه های متوالی جامعه ایرانی را در فضاي کنونی اقتصاد حاکم بیشتر شناخت . 

گزارش منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران هر چند با تاخير در انتشار آن صورت گرفته و دخل و خرج خانوارهای ایرانی را در سال 96 بررسی نموده اما با در نظر داشتن نرخ تورم و تاثير تحریم ها چه از نظر روانی و چه از نظر اقتصادی ، تصویری مشخص از شرایط کنونی جامعه ایرانی به دست می دهد . در این گزارش آمده است که در سال 1396 در مجموع هر خانوار شهری به طور متوسط حدود 36 میلیون و هفتصد هزار تومان از محل های مختلف کسب درآمد کرده است . از این در آمد حدود 33 میلیون تومان یعنی معادل 90 درصد آن را صرف مخارج خوراکی و غیر خوراکی نموده و 10 درصد آن را به شیوه های مختلف پس انداز نموده اند . با توجه به آن که مخارج اقلام خوراکی نسبت به سال گذشته آن 15/2 درصد افزایش داشته و مخارج سایر کالاهای غیر خوراکی حدود 16 درصد افزایش داشته است اما در این میان نکته بسیار مهمی وجود دارد که از متن گزارش مرکز آمار ایران می توان به آن پی برد :

سهم اقلام خوراکی ( به عنوان یک نیاز اولیه برای ادامه بقا ) در سبد مخارج گروه های مختلف درآمدی تفاوت چشمگیری دارد ، چرا که سهم کالاهای خوراکی در سبد مصرفی خانوارهای فقیر حدود 50 درصد بوده این سهم برای خانوارهای درآمد بالا تنها 16 درصد بوده است . در چنین گزارش هایی هرگز به تحلیل هایی که آن ها را فرا نقطه ای می نامیم توجه نمی شود . این تحلیل ها از منظر عملکردی نتایج گزارش ها را مورد بررسی قرار می دهند و گاه رويكرد مردم شناختی گاه رویکرد جامعه شناختی و حتی فرهنگی دارند . اما بسیار بدیهی است که با توجه به سهم کالاهای خوراکی در سبد مصرفی خانوارهای فقیر این حقیقت را می توان دریافت که فرصت های رشد اجتماعي ، فرهنگی و انسانی از آن ها سلب می شود و این فرصت سوزی ها که نشانه عملکرد دولت هاست نقاط تاریکی در سابقه و کارنامه آن ها بر جا می گذارد . دولت هایی که با ادعای توزیع عادلانه منابع و فرصت های برابر اجتماعی به قدرت می رسند با در نظر داشتن مواردی چون افزایش خط فقر و کاهش فرصت های عمومی برای همه جامعه هرگز نتوانسته اند به نیازهای مردمی که آن ها را انتخاب کرده اند پاسخگو بوده و شایستگی خود را در این زمینه به اثبات رسانده باشند . 

ریشه ها و دلایل بسیاری برای این امر می توان ذکر کرد که قصد من پرداختن به یکایک آن ها نیست اما واقعیت های اجتماعی که همه ما شاهد آن ها هستیم آينده ای نه درخشان و نه روشن و نه حتی امیدوار کننده را پی این نقص ها و کاستی ها نشان می دهد و جای دریغ و افسوس بسیار دارد . این نوشتار را ادامه خواهم داد . 

        " دخل و خرج بی سامان "


سه شنبه 27 آذر 1397برچسب:, |
 

" دخل و خرج بی سامان "

 

 چنان چه یادداشت قبلی مرا مطالعه فرموده باشید نگاهی داشتم به خط فقر در کشور و آمارهای منتشر شده از سوی مراجع رسمی را با مشاهدات عینی و ملموس خودم از جامعه پیرامونم مقایسه کردم ، لازم بود نگاهی هم به دخل و خرج خانوارهای ایرانی داشته باشم تا شاید بتوان از طریق این مقایسه های متوالی جامعه ایرانی را در فضاي کنونی اقتصاد حاکم بیشتر شناخت . 

گزارش منتشر شده از سوی مرکز آمار ایران هر چند با تاخير در انتشار آن صورت گرفته و دخل و خرج خانوارهای ایرانی را در سال 96 بررسی نموده اما با در نظر داشتن نرخ تورم و تاثير تحریم ها چه از نظر روانی و چه از نظر اقتصادی ، تصویری مشخص از شرایط کنونی جامعه ایرانی به دست می دهد . در این گزارش آمده است که در سال 1396 در مجموع هر خانوار شهری به طور متوسط حدود 36 میلیون و هفتصد هزار تومان از محل های مختلف کسب درآمد کرده است . از این در آمد حدود 33 میلیون تومان یعنی معادل 90 درصد آن را صرف مخارج خوراکی و غیر خوراکی نموده و 10 درصد آن را به شیوه های مختلف پس انداز نموده اند . با توجه به آن که مخارج اقلام خوراکی نسبت به سال گذشته آن 15/2 درصد افزایش داشته و مخارج سایر کالاهای غیر خوراکی حدود 16 درصد افزایش داشته است اما در این میان نکته بسیار مهمی وجود دارد که از متن گزارش مرکز آمار ایران می توان به آن پی برد :

سهم اقلام خوراکی ( به عنوان یک نیاز اولیه برای ادامه بقا ) در سبد مخارج گروه های مختلف درآمدی تفاوت چشمگیری دارد ، چرا که سهم کالاهای خوراکی در سبد مصرفی خانوارهای فقیر حدود 50 درصد بوده این سهم برای خانوارهای درآمد بالا تنها 16 درصد بوده است . در چنین گزارش هایی هرگز به تحلیل هایی که آن ها را فرا نقطه ای می نامیم توجه نمی شود . این تحلیل ها از منظر عملکردی نتایج گزارش ها را مورد بررسی قرار می دهند و گاه رويكرد مردم شناختی گاه رویکرد جامعه شناختی و حتی فرهنگی دارند . اما بسیار بدیهی است که با توجه به سهم کالاهای خوراکی در سبد مصرفی خانوارهای فقیر این حقیقت را می توان دریافت که فرصت های رشد اجتماعي ، فرهنگی و انسانی از آن ها سلب می شود و این فرصت سوزی ها که نشانه عملکرد دولت هاست نقاط تاریکی در سابقه و کارنامه آن ها بر جا می گذارد . دولت هایی که با ادعای توزیع عادلانه منابع و فرصت های برابر اجتماعی به قدرت می رسند با در نظر داشتن مواردی چون افزایش خط فقر و کاهش فرصت های عمومی برای همه جامعه هرگز نتوانسته اند به نیازهای مردمی که آن ها را انتخاب کرده اند پاسخگو بوده و شایستگی خود را در این زمینه به اثبات رسانده باشند . 

ریشه ها و دلایل بسیاری برای این امر می توان ذکر کرد که قصد من پرداختن به یکایک آن ها نیست اما واقعیت های اجتماعی که همه ما شاهد آن ها هستیم آينده ای نه درخشان و نه روشن و نه حتی امیدوار کننده را پی این نقص ها و کاستی ها نشان می دهد و جای دریغ و افسوس بسیار دارد . این نوشتار را ادامه خواهم داد . 

        " دخل و خرج بی سامان "


سه شنبه 27 آذر 1397برچسب:, |
 

فقر مکتوب _ فقر ملموس

 

 حرفه من سبب شده تا از نزدیک با نیازهای خانواده های ایرانی آشنا باشم و کوچک ترین تغییرات در سبد خانوار ها را به خوبی بشناسم . فقیر شدن گروه کثیری از ایرانیان در طول چند ماه گذشته یکی از تغییرات اقتصادی بوده که آن را با گوشت و پوستم حس کرده ام اما ظاهرا نگاه به فقر از دید من و آن چه مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرده است تفاوت های اساسی دارد ! مرکز پژوهش های مجلس خط فقر یک خانواده چهار نفره را در تهران ( دو 2 ميليون و 728 هزار تومان )اعلام کرده که تا پایان سال آينده بسیار بیشتر خواهد شد اما نکته جالب آن است که خط فقر مطلق در 6 ماه اول یک میلیون و 331 هزار تومان تا دو میلیون و 728 هزار تومان اعلام شده و در روستاها بین 781 هزار تومان تا یک میلیون 578 هزار تومان برآورده شده است و بیشترین خط فقط در تهران به ثبت رسیده و آمده که با افزایش قابل توجه تورم در سال جاری خط فقر و هزینه های فقرا به شدت افزایش خواهد یافت . 

با توجه به اوضاع اقتصادی و ثابت ماندن فرضي درآمد خانواده ها در آمارهاي مرکز پژوهش های مجلس اسلامی بدیهی است که درصد بیشتری از آن ها زیر خط فقراند . 

واقعیت این است که آمارهاي تهیه شده چند شاخص اصلی و کلان را مورد توجه قرار داده اند و در این شاخص ها نیز حداقل ها لحاظ شده است . به عنوان مثال در گروه خوراکی ها هیچ توجهی به اصلی ترین و اولیه ترین معیارهای حفظ سلامت و تندرستی نشده است و فقط سیر شدن به معنای فرار از گرسنگی آزار دهنده و غیر قابل تحمل اساس آمارگیری ها بوده است . 

در همین آمارها آمده که پوشش 15 درصدی خط فقر در سال 1395 شامل دوازده میلیون نفر بوده که حالا بیشتر شده اما اعلام نشده که این خط فقر اکنون چند میلیون نفر را شامل می شود !? ممکن است به دلایلی مختلف از ارایه آمار مشمولین خط فقر پرهیز شده باشد اما نکته بسیار جالب توجه مطلب دیگری است که در همین گزارش آمده است : مرکز پژوهش های مجلس بر این نکته تاکید کرده که از بهار 1396 تا بهار 1397 خط فقر رشد 9 تا 11 درصدی را نشان می دهد و از تابستان 97 نسبت به تابستان 96 بین 22 تا 25 درصد رشد داشته است . 

حال توجه داشته باشیم که فقرا سهم بیشتری از هزینه های خود را به گروه خوراکی ها تخصیص می دهند و افزایش قابل توجه قیمت مواد خوراکی سهم بسیار بزرگی در فقیر شدن مردم دارد تا جایی که هر یکصد هزار تومان افزایش رقم بسیار بزرگی را در افزایش خط فقر پدید می آورد . توجه داشته باشیم سیاست های حمایتی در مناطق شهری و روستایی یکسان اجرا می شوند در حالی که افزايش فقر در مناطق شهری و روستایی و در میان مناطق مختلف کشور متفاوت است پس افزایش شدت فقر به صورت تصاعدی گسترش خواهد یافت . 

توجه به این آمارهای معنادار همراه با دیده ها و مشاهدات من گسترش فقر را به صورت یک آفت تاثير گذار بر توسعه اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی نشان می دهد که زیان های غیر قابل پیش بینی در کوتاه مدت برای جامعه ایرانی به دنبال دارد . 

آن فقری که به صورت مکتوب و ثبت شده در آمارها آمده ، عدد و رقم هستند اما با مشاهده پیامدهای ملموس آن می توان دریافت که توسعه کشور نه فقط تهدید می شود بلکه متوقف مانده است . 


جمعه 23 آذر 1397برچسب:, |
 

فقر مکتوب _ فقر ملموس

 

 حرفه من سبب شده تا از نزدیک با نیازهای خانواده های ایرانی آشنا باشم و کوچک ترین تغییرات در سبد خانوار ها را به خوبی بشناسم . فقیر شدن گروه کثیری از ایرانیان در طول چند ماه گذشته یکی از تغییرات اقتصادی بوده که آن را با گوشت و پوستم حس کرده ام اما ظاهرا نگاه به فقر از دید من و آن چه مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرده است تفاوت های اساسی دارد ! مرکز پژوهش های مجلس خط فقر یک خانواده چهار نفره را در تهران ( دو 2 ميليون و 728 هزار تومان )اعلام کرده که تا پایان سال آينده بسیار بیشتر خواهد شد اما نکته جالب آن است که خط فقر مطلق در 6 ماه اول یک میلیون و 331 هزار تومان تا دو میلیون و 728 هزار تومان اعلام شده و در روستاها بین 781 هزار تومان تا یک میلیون 578 هزار تومان برآورده شده است و بیشترین خط فقط در تهران به ثبت رسیده و آمده که با افزایش قابل توجه تورم در سال جاری خط فقر و هزینه های فقرا به شدت افزایش خواهد یافت . 

با توجه به اوضاع اقتصادی و ثابت ماندن فرضي درآمد خانواده ها در آمارهاي مرکز پژوهش های مجلس اسلامی بدیهی است که درصد بیشتری از آن ها زیر خط فقراند . 

واقعیت این است که آمارهاي تهیه شده چند شاخص اصلی و کلان را مورد توجه قرار داده اند و در این شاخص ها نیز حداقل ها لحاظ شده است . به عنوان مثال در گروه خوراکی ها هیچ توجهی به اصلی ترین و اولیه ترین معیارهای حفظ سلامت و تندرستی نشده است و فقط سیر شدن به معنای فرار از گرسنگی آزار دهنده و غیر قابل تحمل اساس آمارگیری ها بوده است . 

در همین آمارها آمده که پوشش 15 درصدی خط فقر در سال 1395 شامل دوازده میلیون نفر بوده که حالا بیشتر شده اما اعلام نشده که این خط فقر اکنون چند میلیون نفر را شامل می شود !? ممکن است به دلایلی مختلف از ارایه آمار مشمولین خط فقر پرهیز شده باشد اما نکته بسیار جالب توجه مطلب دیگری است که در همین گزارش آمده است : مرکز پژوهش های مجلس بر این نکته تاکید کرده که از بهار 1396 تا بهار 1397 خط فقر رشد 9 تا 11 درصدی را نشان می دهد و از تابستان 97 نسبت به تابستان 96 بین 22 تا 25 درصد رشد داشته است . 

حال توجه داشته باشیم که فقرا سهم بیشتری از هزینه های خود را به گروه خوراکی ها تخصیص می دهند و افزایش قابل توجه قیمت مواد خوراکی سهم بسیار بزرگی در فقیر شدن مردم دارد تا جایی که هر یکصد هزار تومان افزایش رقم بسیار بزرگی را در افزایش خط فقر پدید می آورد . توجه داشته باشیم سیاست های حمایتی در مناطق شهری و روستایی یکسان اجرا می شوند در حالی که افزايش فقر در مناطق شهری و روستایی و در میان مناطق مختلف کشور متفاوت است پس افزایش شدت فقر به صورت تصاعدی گسترش خواهد یافت . 

توجه به این آمارهای معنادار همراه با دیده ها و مشاهدات من گسترش فقر را به صورت یک آفت تاثير گذار بر توسعه اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی نشان می دهد که زیان های غیر قابل پیش بینی در کوتاه مدت برای جامعه ایرانی به دنبال دارد . 

آن فقری که به صورت مکتوب و ثبت شده در آمارها آمده ، عدد و رقم هستند اما با مشاهده پیامدهای ملموس آن می توان دریافت که توسعه کشور نه فقط تهدید می شود بلکه متوقف مانده است . 


جمعه 23 آذر 1397برچسب:, |
 

" اقتصاد سنگ قبری "

 

 مدتی است جامعه در برابر کاهش قیمت دلار و نوسان های قدرت خرید کالاهای داخلی و خارجی توسط پول ملی دچار سردرگمی شده است .

از یک سو مردم عادی می پرسند این کاهش قیمت تا کجا و چگونه ادامه خواهد داشت و احساس بلاتکلیفی شدید می کنند ، از سوی دیگر سرمایه گذاران و تولید کنندگان از هرگونه ریسکی که اقتصاد بیمار و صنعت بدحال ما را تهدید می کند پرهیز می کنند . نکته بسیار جالب توجه اظهار نظر یکی از امامان جمعه بود که در خطبه های نماز فرموده بودند حالا که نرخ ارز پایین آمده است چرا کالاها ارزان نمی شوند و قدرت خرید مردم بالا نمی رود ?

در این میان به یاد جمله آن شاعر معلوم الحال می افتم که سروده است : هر کسی از ظن خودش یار من ...!

پایین آمدن نرخ ارز به معنای کاهش تورم نیست چرا که وجود تورم ریشه ها و دلایل بسیاری دارد اما در نهایت به کاهش قدرت خرید پول داخلی منجر می گردد و تاثير های روانی کاهش نرخ دلار بیش از هر چیز گیجی و سردرگمی جامعه را به دنبال دارد . چرا که مردم کشورمان در مقاطع مختلف تاریخی و به ويژه از پی تحولات سیاسی شاهد بوده اند که دولتمردان و سیاستمداران کوشیده اند تا قدرت پول ملی را در ظاهر حفظ کنند و بارها با تزریق ارز به اقتصاد کشور ظاهر متعادلی به آن ببخشند . 

اما و اما بسیاری از ما به یاد داریم چنین رفتارهایی علاوه بر آن که به عدم اطمینان اقتصادی از سوی مردم منجر می گردد به نابسامانی ها در عرصه تولید دامن می زند و با کاهش اعتماد اقتصادی ، خروج سرمایه و کاهش سرمایه گذاری ها را به دنبال دارد .

انگار که تمامی تلاش های دولتی اگر حتی با نیت های خیرخواهانه صورت گرفته باشد حاصلی جز زمینگیر کردن اقتصاد کشورمان به دنبال نداشته است !

حالا هم که نرخ ارز که پیش از هر چیز معرف قدرت خرید پول ملی در برابر قدرت خرید خارجی است جز نماد سردرگمی و بلاتکلیفی دست اندرکاران اقتصاد و تولید نیست . 

شاید باور پذیر نباشد اما تاثیرهای روانی کاهش بی دلیل و بی پشتوانه نرخ ارز بیش از ثبات آن در همان میزان نوزده هزار تومان برای بازار خطرناک است . همواره میان ارزش پول ملی و توسعه صنعتی کشور ارتباطی مستقیم وجود داشته است دخالت های نامناسب دولت ها در این زمینه و تبدیل نرخ ارز به یک " تابو " و افزایش آن که به مسائل ناموسی بدل شده است لطمه های جبران ناپذیری به زیر ساخت های اقتصادی وارد آورده است . تا آن جا که خرید سنگ قبر از کشورهای خارجی در بازار کشوری که یکی از متنوع ترین معادن سنگ جهان را به صورت بالقوه در اختیار دارد تجارت پرسودی به شمار می آيد .... 

درود بر نظريه پردازان اقتصاد سنگ قبری ... 


پنج شنبه 22 آذر 1397برچسب:, |
 

" انگیزه و برخورد "

 

 پیش از این هم نوشته بودم که به دلیل کارم با گروه زیادی از مردم برخورد رو در رو دارم که گروه های مختلفی اند ، اما در آمد های متفاوت و شرایط زندگي گوناگون دارند . 

احساس می کنم در روزهای اخیر فضاي عمومی این برخوردها تغییر کرده است . تردیدی ندارم که شرایط اقتصادی و نگرانی های سیاسی که عواقب اجتماعی دردناکی هم داشته و دارند بر تغییرات فضاي شهر و به تبع آن روابط انسانی بسیار اثر گذار بوده است . دلیل این امر هم بسیار آشکار است و ریشه در زیر ساخت های اجتماعی و اقتصادی به وجود آمده در دهه های گذشته دارد . 

داستان تحریم های آمريكا و تاثير روانی آن ها داستانی تکراری است اما با سایر مشکلات موجود که همسو شود دغدغه های فکری ، ذهنی و حتی اخلاقی برای عموم مردم به وجود می آورد . در آمارهای رسمی اعلام شده در خصوص تورم و تغییرات صورت گرفته به مدت زمان یک سال گذشته واقعيت هایی نهفته بود که مرا به فکر واداشت . بانک مرکزی فشار رشد تورم را با افزایش چهل درصدی قیمت ها نسبت به سال گذشته و در ماه آبان امسال اعلام کرده بود . این امر نشان می دهد که دولت در مهار تورم که تاثير مستقیمی بر روی روابط انسانی و اجتماعی داشته است موفق عمل نکرده است . افزایش قیمت مواد خوراکی اگر چه از هیچ منطق مدیریتی تبعیت نکرده اما روند قیمت مواد خوراکی که اولين نیاز ادامه حیات ساکنان ایران است متکی بر فشار عملی و روانی رشد تورم بوده است . 

فراموش نکنیم رشد تورم با افزایش تورم متفاوت است :

واژه رشد در بطن خود معنای بزرگ شدن ، از ریشه جان گرفتن ، چشمگیر و ماندگار شدن دارد . 

آمارهاي بانک مرکزی در گزارش یک ساله اخیر خود نرخ تورم را 18/4 درصد و مسکن و سوخت را 10/5 درصد اعلام کرده که ارتباط مستقیمی با زندگی روزمره عموم مردم دارد . اما نکته جالب توجه این جاست که مرکز آمار ایران با رد ادعاهای بانک مرکزی اعلام کرده تورم نقطه ای 35 درصد بیشتر شده و هر ماه رشد داشته است . گزارش بانک مرکزی صدای مرکز آمار ایران را هم در آورده و البته این امر دلایل ریشه ای و تاریخی دارد : 

بانک مرکزی حوزه بسته ای است که تحت نظر دولت عمل می کند و یا به بیان دیگر بی اجازه آب هم نمی خورد اما اساس و بنیان مرکز آمار ایران به عنوان یک سازمان پژوهش محور و دانش بنیان بنا نهاده شده است . 

نکته بسیار قابل توجه دیگر که بسیار دردناک است و رنگ اشتباه ندارد اما انسان بد بین آن را به " ریا " برداشت می کند سخنرانی های رییس جمهور است که در طول ماه های گذشته ، هر ماه وعده تک نرخی شدن تورم را داده و هرگز به تورم نقطه به نقطه در سخنانش اشاره نکرده است . 

جمله ای از یک نویسنده ایرانی به یادم آمد :    

او نوشته بود :  بیچاره ملتی که قهرمان ندارد و بیچاره تر آن ملتی که نیاز به قهرمان دارد !


چهار شنبه 21 آذر 1397برچسب:, |
 

" اقتصاد و اعتراض " ( 3 )

 

 نشانه هایی وجود دارند که میزان کارایی ، انعطاف و یا بسیاری دیگر از ويژگي های اقتصادی یک کشور را از بطن آن تا به روی پوست و جلد می آورند . 

تا گذشته هایی نه چندان دور هنگامی که یک بیمار به پزشک مراجعه می کرد نشانه های بیماری او را از التهاب دهان ، رنگ پوست ، چشم ، نبض و یا سایر اعضاي بدن می شد تشخيص داد و نیازی هم به آزمايش های پیچیده و متعدد امروز نبود . اگر چه بر تنوع و گستردگی بیماری ها افزوده شده اما هنوز هم معاینه و بررسی ظاهر بیمار یکی از روش های تشخیص بیماری برای پزشکان است . 

اقتصاد کشور ما نیز هم مانند همان بیماری است که بسیاری از مشکلاتش از طریق بررسی دقیق نشانه های بیماری او ممکن بوده اما مسایلی چون تحریم و سیاست های نادرست مدیریتی حتی نیاز به تشخیص پزشک را از او سلب کرده است . 

هفته ها از اعتصاب ها و اعتراض کارگران در صنايع استان خوزستان مانند نیشکر هفت تپه میگذرد و حال این پرسش مطرح است که تداوم این اعتراض ها برای دریافت مطالبات کارگران از چه ریشه ها و عواملی سرچشمه می گیرد که بهبود یک بیماری اقتصادی را برای بخشی از صنعت کشور به درازا کشانده است ?

شیوه های خصوصی سازی به کارگرفته شده در صنایع کشورمان یکی از دلایل اصلی این امر محسوب می شود . درست که فرایند خصوصی سازی را یک ضرورت برای اقتصاد می توان دانست و عملکردی ضروري بوده که می توانست برای ارتقای بازده و بهره وری یا بقای واحدهای تولیدی راهکاری به شمار آيد ، اما این امر نیز شروطی داشت . 

خصوصی سازی با هدف بهبود شرایط نیروی انسانی ، افزایش تولید و یا حتی استمرار آن صورت نگرفت و هرگز جز در حرف به این اولویت ها نپرداخت . شيوه خصوصی سازی یادآور آن خصلت دیرینه ما ایرانی ها بود که جز به منافع کوتاه مدت خود و یا وابستگان سببی یا نسبی مان نمی اندیشیدیم درست مانند دست به دست شدن یک امکان یا موقعيت یا فرصت بود و بس ! در این میان تمامی دولت های گذشته مقصر بودند و سکوت امروز دولتمردان که همه آن ها از یک طبقه یا گروه خاص هستند و منافع شان ایجاب می کند تا سکوت کنند به شرایط کنونی منجر شده است . 

مانند تمام ويژگي های مدیریت امروز در سیاست های صنعت ، فرهنگ ، امور اجتماعی و اقتصادی هیچ گاه تغییرات ریشه ای و بنیادی هدف اصلی دولتمردان نبوده و همين امر باعث ایجاد اقتصاد سایه شده تا آن جا که اشاره های وزیر امور خارجه فریادهای اعتراض و استيضاح او را به دنبال داشته است . قصد من دفاع از عملکرد " ظريف " به عنوان وزیر امور خارجه و مجري پیمان " برجام " نیست که حال به تحریم های آمريكا با تغییر ریاست جمهوری آن کشور منجر شده چرا که سایر وزرا حتی وزیر علوم که کمترین تنش را با مسایل حساس تر در منصب خود دارد در حال استيضاح شدن است و تعداد وزرای دولت دوم روحانی به مرز ده تن رسیده که استيضاح را تجربه کرده اند . می خواهم فقط و فقط بپرسم حالا چرا ? 

چرا حالا سخن گفتن از اقتصاد سایه و پولشویی چنین واکنش هایی را در پی داشته است ?


سه شنبه 20 آذر 1397برچسب:, |
 

" اقتصاد و اعتراض " ( 2 )

 

  در تیتر بسیار کوچکی در صفحه های آخر و یا در گوشه های دور از چشم روزنامه ها آمده بود که یکی از مطالبات حقوقی کارگران " هفت تپه " پرداخت شد . 

البته نه ، باید اصلاح کنم ، نوشته شده :  " حقوق کارگران هفت تپه پرداخت شد "

از قول استاندار خوزستان نوشته بودند با پی گیری های انجام شده یک ماه از مطالبات کارگران شرکت نیشکر هفت تپه شوش پرداخت شده و به حساب کارگران واریز شد . مبلغ این پرداخت هشتاد میلیارد ریال بوده که توسط ' مالک ' به حساب کارگران واریز شده و یک ماه دیگر حقوق معوقه نیز طی روزهای آتی به حساب این کارگران که اعتراض هایشان بازتاب های گسترده ای در رسانه های مجازی داشت . شبکه های ماهواره ای نیز حول و حوش این خبر فضا سازی های متفاوت و گاه متضادي داشتند . نکته جالب توجه آن است که استاندار اعلام کرد ' مالک ' شرکت که او را متواری و غیر ردیابی خوانده بودند و اعلام شده بود که از کشور خارج شده است روز چهارشنبه يعني یک روز قبل از تعطیلات آخر هفته کشور ما که با سه روز تعطیلی روزهای آغاز هفته به دلیل جشن میلاد یکی از ائمه مصادف شده بود در کمیسیون کارگری استان حاضر شده و قول داده تمامی معوقات کارگران را در سریع ترین زمان ممکن پرداخت کند . نکته جالب توجه این دیگر آن است که مبلغ پانزده ميليارد ریال برای به روز کردن این شرکت اختصاص یافته که به زودی کار به روز رسانی نیز آغاز خواهد شد . 

در تمامی تصاویری که در شبکه های مجازی یا توسط شبکه های ماهواره ای پخش و منتشر شدند با وجود آن که میکروفون های صدا و سیما و یا حضور خبرنگاران داخلی به چشم می خوردند اما کمترین توجهی به موضوع مشکلات کارگران هفت تپه در رسانه های داخلی صورت نگرفت و اخبار آن بازتاب داده نشد تا این که امروز با این خبر بسیار کوتاه در نشریه ای اقتصادی مواجه شدم .

واقعیت آن است که از کنار هم قراردادن چنین نشانه هایی نگران تر از پیش شده ام . بسیاری از این رخدادها با یکدیگر همسو نیستند . پس منتظر می مانم و وقایع  ونتایج پیش رو را پی گیری می کنم . 


دو شنبه 19 آذر 1397برچسب:, |
 

" اقتصاد و اعتراض "

 

 هم زمان شدن تحریم ها با برخی از اعتراض های اصناف ، اتحادیه های کارگری و کارگران صنايع خصوصی شده و مشاغلی که در خصوص مطالبات حقوقی و صنفی آن ها همیشه مشکلاتی وجود داشته است این نگرانی را به وجود آورده که با گذشت زمان چه روندی را طی خواهیم کرد?

کارگران صنایع ، معلمان ، رانندگان خودروهای سنگین و از سوی دیگر مال باختگان سرمایه گزاران در موسسه های اعتباری و مالی و بازنشستگان در طول روزهای گذشته به وجود آورنده اعتراض های گسترده ای در فضاي اقتصادی کشور بوده اند . شاهد بوده ایم که به دلیل یا به دلایل اقتصادی که ریشه های مدیریتی داشته اند روند خصوصی سازی در کشورمان هرگز موفق نبوده است . حال با ایجاد یک عامل بیرونی فشار اقتصادی ( تحریم های آمريكا علیه ایران ) صنعت ها و کاستی های صنایع خصوصی سازی شده خود را بیش از پیش نشان می دهند . به تعویق افتادن حقوق کارگران ، عدم پرداخت ماه ها طلب بازنشستگان ، مزایا و مطالبات کارگران و کارمندان همه و همه دلایل اعتراض های اقتصادی اقشار مختلف به سیاست ها و عملکرد های دولت بوده است . 

اگر چه این اعتراض ها هیچ کدام ریشه سیاسی نداشته اند اما در شعارها و فضا های ایجاد شده در پیرامون آن ها نارضايتي عمومی از دولت به چشم می خورد .

حال مساله این است که با توجه به افزایش فشار های اقتصادی دولتمردان چگونه خواهند توانست تعادلی میان عملکردهای بین المللی خود و مدیریت اقتصاد داخلی پدید آورند . ایجاد این تعادل کاری بسیار دشوار است .

شیوه های خصوصی سازی و ریشه های این فرایند لازم الاجرا اما نادرست تبعات خود را امروز نشان می دهد : دست به دست شدن شریان های اقتصاد کشور و کارخانه های تولیدی میان مدیرانی که هرگز تجربه و سابقه مدیریت نداشته یا فقط با تکیه بر روابط خویشاوندی ، نام مدیر را با خود حمل می کنند یکی از بزرگترین مشکلات بخش های خصوصی شده است . دوست عزیز و بسیار مطلع من که کارگر فنی یکی از خودرو سازی های صاحب نام و معتبر کشور است می گفت گاه برای تأمين یک قطعه نه چندان پیچیده اما کلیدی برای یکی از ماشين آلات در حال کار که عمر مفید آن به اتمام رسیده ، بیش از زمان و ساعت کار مفید آن خط تولید متوقف می ماند . حال تصور کنید برای کارخانجات خصوصی سازی شده که خروجي آن ها بازده تولید لازم را برای درآمد زایی لازم ندارند چه سرنوشتی را می توان متصور بود ?

این بحث را ادامه خواهم داد . همراهی ام بفرمایید ....


یک شنبه 18 آذر 1397برچسب:, |
 

" جهش از دل خطر "

 

 در نوشته های قبلی ام از تضادها و تفاوت در فرهنگ ها از بزرگ ترین رفتارهای جمعی و قومی و ملی گرفته تا در آشپزي و پخت و پز و انتخاب مواد غذایی نوشته بودم . هیچ شکی نیست که مواد غذایی انتخاب شده و شیوه های پخت و پز هم بسیاری از ويژگي های فرهنگی و قومی را نشان می دهد . در یادداشت قبلی ام از شیوه پختن قورباغه نوشته بودم که از دید ما ایرانیان اصلا دوست داشتنی نیست و کوچکترین تمایلی برای تجربه کردن آن نداریم . 

اما یک موضوع اساسی را نباید که از یاد ببریم : 

شناخت روش های دیگران ، آن دیگران هر کس که باشد و در هر کجا ، از همسایه مان گرفته تا وزیر کشاورزی یا صنعت یا رییس جمهور کشورمان و یا حتی کشوری که ما را تحریم کرده است ، می تواند به داشتن زندگی بهتر و شرایط مساعدتر و مناسب تری در زندگی امروزمان کمک کند و آينده ای روشن تر را برای ما رقم بزند . 

راست گفته اند که ایرانیان مردمان فراموشکاری هستند . در طول تاریخ ما همیشه از این فراموشکاری هایمان رنج برده ایم و صدمه دیده ایم . همین فراموشکاری هاست که سبب پس رفت ها و عقب ماندگی های تاریخی ، اجتماعی ، اقتصادي ، فرهنگی و سیاسی مان شده و می شود . 

شاید همه ما کم و بیش تجربه های دوران انقلاب ، دوران تحریم های قبلی ، سختی ها و انواع تهدیدهای پشت سر گذاشته شده را به خاطر داشته باشیم اما هیچ وقت درس هایی را که از آن اوضاع و احوال آموختیم به یاد نسپرده ایم و خیلی زود فراموش شان کرده ایم دلیل این امر هم بسیار ساده است : کشور ما در یک گذرگاه تاریخی قرار گرفته و آن چه بر سر ما آمده ، پیاپی تکرار شده اند دوران حکام ظالم و سلسله های مستبد را بسیار تجربه کرده ایم تا از یکی نجات یافته ایم به دامان دیگری افتادیم و دل مان خوش بوده که امروزمان گذشته است . پس درس هایی را که می باید مردمان آموخته باشند و به یاد سپرده باشند خیلی زود از خاطرشان رفته است و اما فراموشکاری خصلتی ناپسند است که مردم ما دچار آن هستند . حالا هم در دوره دیگری قرار داریم . 

بیایید فکر کنیم یادآوری های تاریخی و تجربه های تلخ گذشته ، دروغ ها و فریب ها که با فرهنگ ما در آميخته و از دوران قاجار به بعد با گفتمان ما و ضرب المثل ها و حتی شیوه سخن گفتن مان در هم آميخته هیچ ربطی به سرانه مطالعه یا فرهنگ نخبگان مان ندارند ، این امر در فرهنگ مان ریشه دوانده و امروز هم پیامدهای تلخی برایمان به ارمغان آورده است . از فرهنگ به اقتصاد سرایت کرده پولشویی ، رانت خواری و فساد را به دنبال داشته ، سستی پایه های خانواده را به دنبال داشته ، کسب و کارهایمان را تهدید کرده اعتبار ما را نزد خودمان از بین برده و جمع گرایی را به یک آرزوي غیر ممکن بدل کرده است . ما همان قورباغه ای شده ایم که در آب سرد گذاشته شده و به آرامي در حال پخته شدن هستیم . خونسردی مان سبب شده تا متوجه نشویم که چه بلایی بر سرمان مي آيد و باز دل خوش می کنیم که ارزش برابری ریال و دلار از حد تصورمان بیشتر نشده و یا قیمت مرغ و سیب زمینی و تخم مرغ همان قیمت هفته قبل است . وقت آن نشده از خودمان بپرسیم این قورباغه کی میخواهد از دل خطر جهش کند ?


شنبه 17 آذر 1397برچسب:, |
 

" خوراک خوب "

 

 هیچ شکی نیست که رفتارهای مشابه در عرصه های شبیه به هم نشان دهنده زمینه ها و عوامل شکل دهنده و به وجود آورنده ای مشابه هم می باشد . هیچ وقت نمی باید فراموش کنیم فرهنگ ها متفاوتند و فرهنگ های متفاوت به وجود آورنده سیاست ها و عملكردهای متفاوتی هم هستند . 

بحث من با شما عزیزان دریافتن شباهت ها و تفاوت هاست تا تکلیف مان را در میان این تضاد ها بدانیم . ما قرار است تکلیف خودمان را بدانیم اما سیاستمداران هوشمندی که سرنخ بازی های سیاسی را دردست دارند می باید بدانند چه می کنند و چه سرنوشتی برای مردمان کشورشان رقم می زنند . حالا ممکن است این سياستمداران و مجریان سیاست های کلان در هر کشوری یا این صداقت را دارند که حقایق ناشی از وقایع را به گوش مردم برسانند یا خیر ?

به نظر می رسد داستان تحریم های دور دوم آمريكا علیه ایران نیز از همین قاعده پیروی می کند . پس معاف شدن برخی از خریداران نفت ایران از سوی رییس جمهور آمريكا و کشمکش های سیاسی و کلامی بر سر قضيه پر غصه تحریم دارو ، غذا و تجهيزات پزشکی همین اتفاق رخداده است . 

حتما می پرسید چطور و چگونه ? می گویم برایتان ...

در برخی از کشورها و فرهنگ ها غذاهایی صرف می شود که از دید ما و در دایره ذایقه ما ایرانیان حتی چندش آور هستند اما مردم آن کشورها بر اساس فرهنگ خوراکشان با لذت آن غذاها را نوش جان می کنند . به عنوان مثال خوردن قورباغه و فکر کردن به چنین خوراکی نفرت آور به نظر می رسد و اما روش طبخ آن نشان دهنده فرهنگی است که تا با لاترین عرصه های سیاسی اثر گذار بوده و هست :

می گویند برای پختن قورباغه آن را در آب سرد می گذارند و به مرور دمای آب را اضافه می کنند تا جوش بیاید و سپس قورباغه می پزد . گفته می شود این قورباغه را زنده زنده باید پخت و گرنه آن طعم نهایی را نخواهد داشت . اما اگر قورباغه را یکدفعه و یکباره درون آب جوش قرار دهند از آب بیرون می جهد و فرایند آشپزی را با مشکل مواجه می کند . باید دانست قورباغه چون موجودی خونسرد است آن را در آب سرد قرار می دهند و تا زمان پخته شدن کامل نمی فهمند چه بلایی بر سرش می آيد و از آب خارج نمی شود . حالا حکایت قورباغه ، حکایت بسیاری از ما در این زمان است . بسیاری می گویند امریکا عقب نشینی کرده چرا که پذیرفته است برخی از کشورها خرید نفت از ایران را ادامه بدهد ، این دیدگاه اما ساده انگارانه و کودکانه است ، حکایت ما مردم خوش باور است و آن قورباغه در حال پختن ... اگر آشپز با دمای آتش بازی می کند ، کم و زیادش می کند تا موجودات خونسرد و کم هوش را با بهترین کیفیت بپزد . بدون شک از دوران مشروطیت به بعد ما گاهی جست و خیزهایی داشته ایم از ظرف های پخت و پز آشپزخانه های مختلف خارج شده ایم اما نتوانسته ایم از آشپزخانه بیرون بزنیم ! این امر گناه خونسردی ما به تنهایی نیست . هر چند قورباغه چشم های درشتی دارد و به نظر می رسد می تواند اطرافش را خوب ببیند اما ظاهرا توان تجزیه و تحلیل رخدادهای محیط پیرامونش را ندارد . 


دو شنبه 12 آذر 1397برچسب:, |
 

" خواب دیروز "

 

 در آغازين  هفته های تحریم های جدید و در دور دوم تحریم ها قرار داریم . با دقت به گفت و گوی مردم و برداشت های آن ها از شرایط عمومی سیاسی گوش می دهم و می کوشم تا میان ديروز ، امروز و فردا ارتباطی برقرار کنم . نگرانی مردم از زندگی در تحریم ها و مشکلات پیش روی آن ها روبه افزایش است . از طریق ساده ترین تحلیل ها به عنوان مثال در خصوص دارو و کالای اساسی که مفهوم بشر دوستانه بودن این کالاها از سوی عموم اطرافیانم مشخص و معلوم نیست . تلاش می کنند تا سرنوشت خود را پیش بینی کنند . برخی از مسوولان حکومت با صراحت می گویند که روزهای سختی در پیش داریم و برخی دیگر رفتارهای متناقض و متضادي نشان می دهند . همه این ها سبب نگرانی مردم می شود . گفته می شود : چه فایده دارد دارو جز اقلام تحريم شده نباشد ? وقتی پولی نباشد یا بانکی قادر به ارایه خدمات بین المللی جهت خرید دارو نباشد پس در عمل دارو هم تحریم است ! 

اما از سوی دیگر برخی نشانه های رفتاری آمريكا امیدوار کننده ارزیابی می شود به عنوان مثال خروج بندر چابهار از تحریم ها یا مستثنی کردن برخی کشورهای خریدار نفت از امکان معامله نفت با ایران ... بلاتکلیفی در فضا موج می زند اما از نا امیدی ها و نگرانی ها کاسته نشده است . 

باید گفت ملت ایران در طول چهل سال گذشته به یک هوش سیاسی نسبی دست یافته اند چرا که هر روز درگیر یک رخداد جدید خبرساز و تاثیر گزار در سرنوشت شان بوده اند . اما این بار دیگر آن هوش سیاسی که وقایع داخلی را به صورت نسبی ارزیابی می کرد و به کار نمی آيد . 

انتظار یک واقعه خاص در عین نگرانی از بدتر شدن اوضاع در فضا موج می زند . 

مردم ما از روی غریزه حدس هایی می زنند : یک سر این پیش بینی ها به تجربیات گذشته شان و وعده های پادر هوای مسؤولان حکومتی باز می گردد و یک سر دیگر از طریق تحلیل بازی های کلامی رییس جمهور و وزرای کابینه او و سایر دولتمردان در طول دو دهه گذشته دیروز را یک خواب آشفته می دانند و فردا را دور از آرامش و روشنایی ...

راجع به گرانی ، این ملموس ترین نتايج سیاست های اقتصادي بحث می شود در این بحث ها " چه پیش می آيد ? " " چه خواهد شد ? " _ " خدا عاقبت مان را به خیر کند " و جملاتی از این دست موج می زند . اگر چه مردم دشواری های پیش رو را پذيرفته اند اما ناخودآگاه در جست و جوی روزنه ای هستند که نوع گفتار آن ها را تغییر بدهد . به نظر من افزايش قیمت اجناس و کالاها و گرانی روز افزون تا مدت زمان نه چندان طولانی دیگر ادامه نخواهد داشت و این گفتمان تغییر می کند . جامعه شناسی فرهنگ ایرانی ثابت کرده است که از حالا نمی توان نتایج نشانه هایی از این تغییر در گفت و گوی ایرانی را یافت : حتی ممکن است پذیرش تقدیر درست مانند رخدادهای دوران قاجار یا پیش از آن حاصل گفتمان ایرانی باشد . 

همین حالا هم کنجکاوی ها در مورد انتخابات اخیر آمريكا و این که " ترامپ " چه جایگاهی خواهد یافت ? دو قطبی شدن کنگره آمريكا حمایت " دونالد ترامپ " از جمهوری خواهان و دو سال باقی مانده از ریاست جمهوری او کمتر از همیشه مورد توجه قرار گرفته است . 

اما فراموش نکنیم مردم ما بسیار بسیار ناشناخته و غیر قابل پیش بینی هستند و واکنش هایشان هم از کمتر الگوهای رایج روانشناختی اجتماعی پیروی می کند . پس شاید بشود نوشت : 

خدا عاقبت مان را به خیر بگذراند ! 


دو شنبه 12 آذر 1397برچسب:, |
 

" فردای منتظر "

 

 حدود یک ماه از دور دوم تحریم ها علیه ایران آغاز شده است . همه ما راجع به این موضوع گفت و گو می کنیم و ایده ها و نقطه نظرهاي شخصی مان را برای فردایی که در انتظار مان است با دیگران مطرح می کنیم . واکنش های گوناگون و بسیار متفاوتی به این رخداد قطعی در داخل و خارج از کشور صورت می گیرد ، رسانه ها نیز به ابعاد متفاوت این امر می پردازند و نکته جالب توجه تحلیل هایی است که از سوی شبکه های تلویزیونی مختلف ارایه می شود . واقعیت آن است که در میان اندیشمندان و تحلیل گران هیچ گونه همسویی و هم رایی را نمی توان شاهد بود . اما مانند گذشته من بر این موضوع تکیه می کنم که : " همه چیز به خود ما مردم باز می گردد ." این ما هستیم که تعیین خواهیم کرد از این مقطع تاریخی چگونه گذر خواهیم کرد . این ما مردم هستیم که تصمیم می گیریم چه باید بکنیم و چه ها نباید کرد . مساله اصلی باور به حقوق اولیه ای است که در هر شرایطی نمی باید از آن ها غافل ماند . 

با نگاهی به تاریخ این سرزمین در می یابیم که چیزی بسیار مهم که تعیین کننده سرنوشت ماست در این میان گم شده است : " حقوق اولیه ای که خودمان ، خود ما را از آن ها محروم ساخته ایم . سال هاست که این حقوق گم شده اند : ما حق اندیشیدن و راه درست انتخاب کردن را گم کرده ایم . وقتی برای خرید کالاهایی که گمان می کنیم ؛ افزایش قیمت مواجه خواهند شد از دیگران پیشی می گیریم و آن ها را انبار می کنیم پس این خود ما هستيم که به دست خودمان سرنوشت دیگری را برگزیده ایم . این جا دست ها و شکم های ما به جای مغزهایمان فکر می کنند و گمان هم می کنند که درست اندیشیده اند . 

در طول دهه های گذشته ، پیش از پیروزی انقلاب ایران و پس از آن چه برای دولت ها و چه برای مردمی که هرگز فرصت تمرین دموکراسی یا مردمسالاری را به معنای واقعی آن نیافتند اهداف اصلی یا گم شده یا فراموش شده اند . 

اما این بار من به اتفاق روبه رو یمان به عنوان یک فرصت نگاه میکنم و بسیار امیدوارم از این فرصت بتوانیم بهره بگیریم چرا که زمان بازنگری فرا رسیده است . 

سیاست های جهانی ، منطقه ای و دولتی را کنار بگذاریم و راهی تازه بیابیم . اعتقاد دارم انجام این کار ممکن است و برای مردمی که حقيقت را بجویند و گام در راه حقيقت بگذارند رسیدن به اهداف شان غیر ممکن نیست . سیاست ورزی های فردی را به تصمیم گیری های جمعی تبدیل کنیم ، عملكردهاي که در گذشته ما راه برون رفت از مشكلات مان می دانستیم حالا دیگر پاسخ مان را نمی دهند . وضع موجود چاره ای به جز تغییر کردن ندارد پس این تغییر را از خودمان آغاز کنیم . همیاری ، دیگر خواهی ، مقابله با خودخواهی ها و فرد گرایی ها ضرورت هایی هستند که از یادمان رفته است . باز هم تاکید می کنم تحریم های پیش رو فرصت هایی یاد آور هستند که وظايف ما را نشان خودمان خواهند داد . 

      ( فردای منتظر )


یک شنبه 11 آذر 1397برچسب:, |
 

" نگاه های پشت شیشه "

 

 یک ماه از سیزدهم آبان ماه ، سالگرد تسخیر و اشغال سفارت آمريكا در تهران گذشت . دور دوم تحریم های امریکا علیه ایران از این تاریخ آغاز شد و من در نوشته های قبلی ام به تاثیرهای اجتماعی و اقتصادی تحریم های جدید بر شرایط عمومی ایرانیان اشاره داشتم . اگر چه دولت تلاش می کند تا با دادن امیدواری و تبلیغات امیدوار کننده اذهان عمومی را از سمت دشواری های پیش رو منحرف کند اما چندان موفق نیست . اما مردم واکنش هایی به این رخدادها نشان می دهند که به نظر من جای تأمل و بررسی دارد . 

این تحقیق و بررسی ها در مورد واکنش های مردم و ایرانیان با توجه به پیشینه های تاریخی و رفتارهای اجتماعی عمومی از سوی قشرهای مختلف می باید صورت بگیرد و از نتایج آن جهت بر آوردها و ارزیابی های بعدی بهره گرفته شود . 

اجازه بفرمایید مثالي بسیار ساده و ملموس در این خصوص برایتان بزنم : 

در طول سال های اخیر حرفه ای را که انتخاب کردم فقط به دلیل امرار معاش و کسب درآمد نبوده است ، ارتباط مستقیم و رودررو با مردم یکی از دلایل اصلی من برای انتخاب حرفه فروشندگی در زمان های آزادي که در اختیار داشتم بوده است . 

اشتغال به این حرفه سبب می شود تا بتوانیم تخلیل های آينده نگرانه و دقیقی از اوضاع جامعه و مردم کشورم داشته باشم . در جمع مشتریانم با گونه ها و طیف های مختلفی از گروه های اجتماعی برخورد دارم و به این ترتیب می توانم به دریافت ها و برداشت های نسبتآ دقیقی از شرایط فعلی و آينده دست یابم . 

؛ به نحوی و نوعی قادر به نظر سنجی از مراجعین به من هستم . در طول روزهای اخیر دریافته ام که به دلیل شرایط اقتصادی مردم نمی خواهند یا نمی توانند به بلند مدت فکر کنند . کمتر مایل به گفت و گو و سخن گفتن هستند و با طرح پرسش هایی هدفمند به این نتیجه رسیده ام حتی به میزان بارندگی در پاییز و زمستان سال جاری کمتر توجه دارند انگار که حقیقت خشکسالی را پذیرفته اند . اما نگرانی ها بدون انگیزه برای شناخت ریشه بیش از پیش شده اند . 

به عنوان مثال طرح جریمه های سنگین روزانه برای خودروهای فرسوده که بیش از چهار سال از تولید آن ها گذشته است برای بسیاری از مشتریان من که حرفه دوم آن ها رانندگی است یا بازنشستگانی که به دلیل شرایط مالی به رانندگی می پردازند و یا حتی کسانی که از راه رانندگی در سطح شهر امرار معاش می کنند دغدغه اصلی فرار از دوربین های شهری ، دوربین های کنترل ترافیک است . نکته بسیار جالب این بود که مسؤول این طرح در آمدزا اعلام کرده اند که " هیچ گونه امکان فرار از نظارت های شهری و خیابانی وجود ندارد " و حتی عنوان کرده اند که : " زمان اجرای طرح ترافیک کسی باور نمی کرد که این طرح عملی می شود اما شاهد بوده ایم که با نهایت دقت به اجرا در آمد " . 

حال مساله اساسی به اعتقاد من ، تعریف مجدد اولویت ها و ضرورت های اولیه برای زندگی عموم مردم است تا از این طریق بتوان شاهد رشد و پیشرفت اجتماعی بود . فراموش نکنیم جریمه های رانندگی نمی توانند به تنهایی فرهنگ رانندگی را بهبود ببخشند بلکه این تغییرات نیازمند شناخت فرهنگی و نگاه متفاوت از سوی عموم مردم است . 


یک شنبه 11 آذر 1397برچسب:, |
 

" بی عنوان "

 

 از سیزدهم آبان ماه حدود یک ماه گذشته است ، و چه کسی اهمیت و تاثير این تاریخ بر زندگي اش بی خبر است ?

تاثیری به سزا که نه فقط در زندگی افراد بلکه خانواده ها و حتی در سرنوشت جامعه و کشور بر جا می گذارد . چنان چه کوتاه اندیش نباشیم در می یابیم که حتی تاثیری روانی این تاریخ و آغاز دور دوم تحریم های آمريكا علیه ایران در فرهنگ عمومی ، حوزه های اجتماعی اخلاقی و انسانی تاثیر گذار است و کم هم نیست . شاید ظاهر قضيه این باشد که تحریم ها اقتصادی هستند این امر درست است اما تبعات این تحریم ها تمام ابعاد زندگی ایرانیان را در بر خواهد گرفت .

اگر چه ما مردم فراموشکاری خوانده می شویم اما حتما مناسبت این روز را از یاد نبرده ایم : سیزدهم آبان روز اشغال سفارت آمريكا توسط جمعی از تندروهای انقلابی است که آن زمان خود را دانشجویان پیرو خط امام می خواندند . برخی از آن ها امروز هم سمت های مدیرتی دارند . برخی اصلاح طلب شده اند و گروهی هم ایران را ترک کرده اند و در همان آمريكا که از دیوارهای سفارتش در تهران بالا رفتند ساکن هستند یا فرزندانشان در آن کشور تحصيل می کنند ! به واکنش های مردم خیلی دقت می کنم در تحلیل های اجتماعی و اقتصادی شان که در گفت و گوهای ایشان بازتاب دارد هیچ رابطه ای میان این مناسبت و اوضاع کنونی کشور نمی یابم شاید راست گفته اند که ما مردمان فراموشکاری هستیم ! در تقویم ها این روز را زیرنویس کرده اند در رسانه ملی ، رادیو و تلويزيون ويژه برنامه ای برایش ساخته اند که تکرارها در تکرار است اما آيا این مردم همان مردمان هستند ? نزدیک به چهل سال از آن روزهای پر تب و تاب و سرشار از اشتباه و خطاهای پر درد گذشته است امروز ما زمزمه می کنیم : مذاکره برای حفظ منافع یا دست یافتن به اهداف بزرگ تر چندان اشکالی هم نمی تواند داشته باشد مانند " برجام " که دستاوردهایی هم داشت و کشورمان را در مسیر آرامش موقت قرار داد تا آن که رییس جمهوری جدید فرد اول کشور نه چندان دوست ما ، آمريكا شد! 

از خودم می پرسم اگر دوباره روزی در همان فضاي پر شور و تنش قرار بگیریم مردم کشورمان همان واکنش ها را از خود نشان خواهند داد? با هیجان و فریاد حق خواهی از دیوارها بالا خواهند رفت و آن زمان با خود چه فکری می کنند ?

بالا رفتن از دیوار زحمت دارد ! ممکن است دست و پای آدم زخمی شود ! اما پرسش اصلی این جاست که افتخار هم به دنبال خواهد داشت ? مقصودم افتخار و سربلندی است که تاریخ و فرزندان مان در بلند مدت قضاوت خوشایندی نسبت به این هیجان ها داشته باشند . 

البته بدیهی است که برخی از ما مردم باز هم از دیوارها بالا می رویم . همان کاری که امروز هم انجام می دهیم البته نه دیوار همسایه بلکه دیوار عقاید و برداشت های فردی یا جمعی مان ! آيا آن ها که امروز از دیوار ها بالا می روند و می کوشند تا روابط قدرت و ثروت را افزایش دهند روزی با خود فکر خواهند کرد که چه دستاوردهایی برای نسل های آينده برجا می گذارند ?

دوستان و عزیزان من مسأله مهم اندیشیدن و یا عمیق فکر کردن است . از گذشته ها عبرت بگیریم یک ماه از سیزدهم آبان ماه گذشته است و دور دوم تحریم های آمريكا علیه ایران آغاز شده ، شاید ندانیم رفتارهای امروزمان چه تاثیرهای جبران ناپذیری می تواند بر زندگی آيندگان داشته باشد و چه بازی ها که با سرنوشت شان صورت می دهد . 

از شما می خواهم بیاندیشید و  اندکی فکر کن کنید .


شنبه 10 آذر 1397برچسب:, |
 

" نیاز ? خواسته یا حق مسلم ?"

 

 به عنوان یک نویسنده ، هر چقدر هم که تلاش کنی از شرایط خاص و ويژگي های منحصر به فرد یک حرفه بنویسی باز هم موفق نخواهی بود مگر آن که خواننده های مطالب تو این حرفه را بشناسند و با فراز و فرودهایش آشنا باشند . 

شغل رانندگی با کامیون و خودروهای باربری با همه مشاغل دنیا متفاوت است و این تفاوت ها وقتی بیشتر می شود که رانندگان در کشوری چون کشور ما به این حرفه مشغول باشند :

کار سخت ، جاده های نا امن ، درگیر بودن مدام با قوانین نا کار آمد حمل و نقل و قوانین نا کافی در ترددهای برون شهری همه و همه برخی از مشکلات این حرفه هستند . نکته قابل توجه آن است که در طول چندین دهه کمترین تغییر و کمترین پیشرفت را در شرایط کسانی شاهد بوده ایم که به این کار مشغول هستند ، من این کار را به خوبی می شناسم چرا که با آن زندگي ام و جوانی ام را گذرانده ام . با سخت شدن و شدت یافتن تحریم ها . بلاتکلیفی بیشتر مدیران حوزه های اقتصاد و زیر بخش آن یعنی حمل و نقل شرایط کار رانندگان نیز سخت تر و سخت تر شده است . تا آن جا که به اعتراض سراسری رانندگان منجر شده است . بحث من من این است که این اعتراض تلاش برای مطرح کردن یک نیاز است خواسته ای بر حق است و یا یک حق مسلم که می باید به آن پاسخ داده شود . 

می باید این حقیقت را پذیرفت که تداوم زندگی ، حفظ ارکان خانواده برای رانندگان ، امنیت شغلی و امید به زندگی با وضع موجود ممکن نیست و ضروري است که تغييراتي در شرایط کنونی به وجود آيد . این تغییر ها نمی باید از جنس وعده ها و تاخیرهای بی فرجام گذشته باشد . 

نکته بسیار جالب این است که شاید بسیاری از دست اندرکاران و برنامه ریزان اقتصادی نمی دانند یا نمی خواهند که باور کنند حمل و نقل جاده ای برای کشوری با ويژگي های جغرافیایی و سرزمینی ایران محور اقتصاد نه در کوتاه مدت بلکه در میان مدت و بلند مدت می باشد . 

در این جا موضوع فقط اعتراض به نیازهای معیشتی رانندگان و تامین خواسته های صنفی و شغلی و نیاز های حرفه ای ( مثل لاستیک خودرو و قطعات فنی ) نیست بلکه موضوع اصلی پایان دادن به شرایطی است که یک چرخه معیوب و ناکار آمد را به حرکت در می آورد . 

این بار رانندگان و کامیون داران نمی خواهند حلقه های کوچک در این چرخه بزرگ باشند چرا که آن ها به خوبی می دانند که دیگر گردشی به سوی مقصد مطلوب ممکن نیست . چرخ های کنونی با این وضع دیگر نمی چرخند . 


شنبه 10 آذر 1397برچسب:, |
 

" از ماست که بر ماست "

 

 همه ما شاهد اوضاع و احوال اقتصادی کشور ، مشکلات معیشتی جامعه و نابسامانی هایی که عواقب تلخی هم به دنبال دارد هستیم . در آغاز دور دوم تحریم ها همه ما از خودمان می پرسیدیم که چه خواهد شد ?

برخی از ما با بی اعتمادی به تحلیل های اقتصادی گوش می دهیم و به دنبال راهی هستیم که گلیم خودمان را از این ورطه بیرون بکشیم اما با هر کس که صحبت میکنم کمتر می شنوم که نگران سرنوشت همسایه اش باشد ، برخی ها حتی می گویند : گناه از دیگرانی است که چنین انتخابی داشته اند و خود را بی تقصیر و بی گناه می دانند . 

جو جامعه سرشار از نگرانی و بی اعتمادی است ، آينده هم تیره و درهم نشان می دهد ... 

اما وقت آن رسیده که از خودمان بپرسیم چه کاری از ما برای خودمان ، همسایه مان و کشورمان ساخته است ? چرا که مسووليت پذیری و وظيفه شناسی به معنای واقعی آن حالا و امروز خودش را می تواند نشان دهد . البته اگر ما با تمام وجود بخواهیم ! 

نقش یکایک ما در این اوضاع سخت اقتصادی و با تاثیری که بدون شک برروابط اجتماعی ، انسانی و اخلاقی دارد چیست و چگونه باید وظيفه خود را انجام بدهیم ?

به اعتقاد من اولین وظيفه برای هر یک از ما داشتن آگاهي هر چه بیشتر از شرایط کشورمان و جهان پیرامون مان است ، آگاهي بخشی و اطلاع رسانی به دیگران با دوری از جهل و خرافه و پرهیز از پذیرفتن نشانی های نادرست سبب می شود تا گام اول را در این مسیر برداریم . نمی باید با امواجی که می رسند همراه شد که هیچ نمی دانیم از کجا آمده اند یا ما را به کجا می برند وظيفه دوم برای هر یک از ما ایرانیان دلسوز و آگاه نیز جز این نیست . 

باید هزینه های زمان را در نظر داشته باشیم به منافع شخصی و کوتاه مدت مان فکر نکنیم بلکه روش های سود آوری را بیابیم که برای همه ما خلق ارزش های بلند مدتی را به دنبال داشته باشد و این امر یعنی هدف گذاری دقیق و صحیح تا بتوان از شرایط ناگوار و نا مساعد کنونی با درایت و هوشیاری عبور کرد . 

امیدوارم همه شما با من هم رای و هم عقیده باشید در نوشته های بعدی خودم به جزییات بیشتر در این مورد خواهم پرداخت . پس باز هم همراهی ام بفرمایید چرا که به یاری و همراهی شما دلگرم و امیدوارم . 


شنبه 10 آذر 1397برچسب:, |
 

" مسیر تاریک "

 

 عملی و رفتاری را دردناک تر از " تروریسم " نمی توان دانست ، " تروریسم " روشی است برای وا ماندگان و درماندگان در هر کجای جهان ... از هر اندیشه انسانی و رفتار اخلاقی دور است و فقط از سر یأس و استیصال ممکن می گردد . 

هر کس که به این روش نا متعارف متوسل شود چه در سطوح بالای تصمیم گیری و طراحی آن قرار داشته باشد و چه در جمع مجریان کور ترور باشد ، جز به نابودی خود نمی اندیشید . 

باور من این است که تروریسم به هیچ کجا راه ندارد ، بلکه راه های پیش رو را می بندد و نیستی را برای جامعه انسانی به ارمغان می آورد و نیز از خود عمل " ترور " پلیدتر سؤ استفاده هایی است که از این فرایند کور و نفرت آور می شود . تروریسم حتی به قربانیانش فرصت فکر کردن و اندیشیدن نمی دهند و از آن ها توان تصمیم گیری نادرست را می گیرد . بسیاری از اوقات قربانیان ترور با متهم ساختن جوامع انسانی که خود مجری ترور نبوده اند بلکه تروریست ها از میان آن جوامع برخاسته اند ، به روش هایی متوسل می شوند که گاه خود فرقی با ترور ندارد ، حتی اگر حمله مستقیم به اعضاي بی گناه جوامع بستر ساز را مصداق ترور ندانیم اما نتیجه ای ندارد . 

این روش ها به کاهش ترور منجر نمی شود تجربه های کشور هایی چون عراق و افغانستان و سوریه هم گواه این ادعای من است . تروریسم فقط دیدن اندام یک دشمن فرضي در دوربین یک تفنگ دورزن نیست انفجار بمبی کنترل شونده از دور یا کوبیدن هواپیمای مسافربری به ساختمان ها هم نیست بلکه ابعادی گسترده تر و بسیار عمیق تر دارد . گاه حتی بد گویی با هدف تخریب یک رقیب تا آن جا که زندگیش به نابودی کشانده شود مصداقی از تروریسم است .

حال در این میان وظيفه انسانی ما اعضاي یک جامعه 

که خود را پایبند اخلاق و انسانیت می دانیم چیست ?

به اعتقاد من ما باید بکوشیم نه شلیک کننده تفنگ با هدف ترور ، نه دوربين آن و نه فشنگ و نه حتی سازنده گلنگدن ابزاری باشیم که برای ترور به کار گرفته می شود . می باید از تمامی عواملی که دور از منطق و اخلاق و انسانیت باشند فاصله بگیریم و به آن ها دامن نزنیم . 

مگر نه آن که جهان امروز بیش از هر زمان دیگری به گفت و گو و صلح و آرامش نیاز دارد ?


شنبه 10 آذر 1397برچسب:, |
 

اقتصاد و اخلاق _ شرافت و اقتصاد

 

 دولت اعلام کرده که وارد یک جنگ اقتصادی شده است و همه هم می گویند که اوضاع اقتصادی خیلی خیلی خوب است . گذشته از تورم لجام گسیخته و غیر قابل کنترل ، ابرهای بدبینی ، دروغ و نفرت آسمان کشور را فرا گرفته است . در گذشته خیلی این جمله را شنیده بودم : سیاست پدر و مادر ندارد . تقریبا در همه موارد ، کسانی که این جمله را به کار می گرفتند ، درست گفته بودند چرا که برای کشوری که بنیان های اخلاقی و اجتماعی آن از گند و دروغ پوک شده ، رشوه و فساد آن را از درون چنان به تباهی کشانده می توان این جامعه را به حرامزاده ای تشبیه کرد که نمی توان پدر و مادرش را یافت تا چه رسد به آن که از ارزش های اخلاقی اش سخن به میان آورد . ما سال هاست که دچار این شرایط هستیم و برای رهایی از تبعاتش هیچ تلاشی نمی کنیم . 

همه و همه از نمایندگان مجلس گرفته تا وزرا و دستگاه قضايي و دادستان ها و مسوولان دولتی و مردم عادی در کوچه و بازار همه حرف از فساد ریشه دار ، احتکار گسترده و در نهایت دشمنی ما با خودمان سخن می گویند و هیچ کس هم راه حلی ارایه نمی دهد یا قدمی بر نمی دارد تا بشود امیدوار بود که شرایط تغییر کوچکی هم شده بکند تا به قدر سر سوزنی دلخوش باشیم . ما نه تنها شاهد تغییر نیستیم بلکه هر روزمان بدتر از دیروز است . دلیلش را همه ما هم خوب می دانیم : ما مردم به خودمان و به فرزندانمان رحم نمی کنیم و آن وقت انتظار داریم بالا دستی ها و دولتمردان ، وزرا و وکلا و حتی نمایندگان برگزیده مان در مجلس نسبت به ما دلسوز و مهربان باشند !

دروغ ، رشوه ، فساد ، زیر میزی ، پیش بردن کارها و تامین منافع مان از طریق روابط نادرست ، کار ناپسند و اشتباهی است اما برای دیگری ! وقتی ما نیازمند حل مشکلاتمان هستیم ، متوسل شدن به این روش ها هیچ اشکالی که ندارد هیچ جایز هم هست . به عبارت دیگر مرگ خوب است أما برای همسایه !

حتی شدت صدایمان به وقت اعتراض کردن نسبت به موضوع در فضاهای مختلف و نزد افراد مختلف فرق می کند . بسته به منافع مان یک جایی فریاد می زنیم و در جای دیگر در گوشی حرف می زنیم تازه اگر نگران باشیم که مبادا از این گفتن ها ، خطری تهدیمان کند سکوت می کنیم و زبان در دهان می گیریم .

این کار ما درست مثل این است که وقتی می شنویم در معرض تحریم و در خطر فشار اقتصادی قرار داریم انبارهای خانمان را پر از کالاهای مختلف می کنیم تا مبادا از گران شدن شان ضرر نکنیم ! و این همان شرافت و اخلاق گم شده ای است که باید دوباره به دست آوريم . یادمان باشد تا وقتی خود ما چنین می کنیم ، هیچ انتظارى از وزرا و وکلا و نمایندگان مجلس و قاضى ها و دادستان ها و دولت نباید داشته باشیم . جز برای یک ملت یکپارچه آرمان خواه و دشمن پلیدی ها و نادرستی ها هیچ فردایی وجود ندارد و ما خودمان با دست خودمان می باید این فردا را بسازیم . بی امید داشتن بیهوده به هیچ کجا ، به ويژه تکیه کردن به تجربه های ناموفق گذشته ...


دو شنبه 7 آبان 1397برچسب:, |
 

" حقیقت بازی "

 

 همیشه از خودم پرسیده ام امکان بازی کردن در عرصه های سیاسی بیشتر است یا در فضاهای فرهنگی یا در حوزه های اجتماعی و یا شاید در بازارهای اقتصادی ? مقصود. من یک بازی منظم و قانونمند با قوانینی مشخص مانند ورزش هایی مانند فوتبال یا والیبال نیست !

بازی در فضافضاهایی که از آن نام بردم از هیچ قانون مشخص و از پیش توافق شده ای پیروی نمی کند . بازیگران فقط بر اساس منافع خود عمل می کنند و حق دارند یا بهتر بگویم به خود حق می دهند روش های بازی کردن شان را خودشان تعیین کنند . قصد من از به کارگیری واژه " بازی " آن رفتارهایی است که با هدف " جعل هوشمندانه " واقعیت های سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی صورت می گیرد و غالبأ مقاصد شرافتمندانه ای را دنبال نمی کنند . 

چنین بازی های غیر اخلاقی و غیر انسانی اگر چه از هیچ قانونی پیروی نمی کنند اما روش ها و ساختارهایی شبیه به هم دارند . بزرگ ترین شباهت میان بازی ها روش بازی کردن بازیگران و دلیل آغاز بازی و زمان شروع آن هاست . 

به عنوان مثال درست در زمان هایی خاص و به دلایلی مشابه که شرایط بر دشمنان مرد سالاری تنگ می آيد . بازی ها و بازی کردن ها آغاز می شود . 

فضا سازی های رسانه ای به ويژه در شبکه های مجازی از بالا گرفتن آتش جنگ هفت ساله در سوریه و در آخرين استان آن " عدلب " که می تواند به یک فاجعه انسانی بدل شود تا اخبار رسانه ای که به وقایع حقوقی و قضائي می پردازد ، پایین آمدن قیمت دلار در کشور به صورت مقطعی ، تغییر در فضاهای تبلیغاتی پیش از آغاز ماه عزاداری ، ماه محرم در کشور اشغال سفارت ایران در عراق و در شهر بصره ، آتش زدن پرچم آن و لگد کوب کردن تصویر رهبر مسلمین جهان ، چند اعدام صورت گرفته از پی مخالفت های گسترده و امثال این ها ... همه و همه نشان دهنده آغاز بازی هایی هستند که آينده روشنی را نوید نمی دهند . به خصوص این که چنین بازی ها در همه عرصه های سیاسی ، اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی هم زمان با هم و با قدرت تمام آغاز شده اند و کسی به امکانات بازی توجهی ندارد تا چه رسد به پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی اولیه ای که همه ما مجبور به پیروی از آن ها هستیم . 


سه شنبه 24 مهر 1397برچسب:, |
 

چرا ? چطور ? و ... چگونه ?

 

 می گویند اگر به پاسخ این درسش ها در قبال هر پدیده ای برسی ، آن را شناخته ای ! می شود گفت این حرف تا حدی درست است . اگر بدانی چرا چنین شده ، چطور تا به این جا رسیده ای و چه ریشه هایی چگونگی امروز را باعث شده اند ، تکلیف تو در قبال خودت ، خانواده و عزیزانت ، جامعه و کشورت و از همه مهم تر " زندگی " روشن است . اما نکته بسیار جالب توجه این جاست که چراهای امروز فقط یک پاسخ ندارند . 

ما مردمی هستیم که در شرایط معمول زندگی بی هیچ چرایی می پذیریم و به دنبال پاسخ نمی گردیم ، در قبال پرسش هایی مانند چطور شد که تا به این جا رسیده ایم سکوت می کنیم و پاسخ های احتمالی مان را _ به خصوص اگر باعث درد و رنج مان بشوند _ پشت گوش می اندازیم و چگونگی ها را زود فراموش می کنیم . می دانید چرا ? دلایلش را من برایتان می گویم : به نفع مان نیست ، مایه دردسر است ، رنج و درد و عذاب وجدان از پی دارد . پس به نفع مان نیست که درگیر خودمان شویم ... 

در شرایطی که امروز قرار داریم همه چیز به خودمان باز می گردد ، به خود ما که ملتی هستیم با یک ویژگی خاص . آن ویژگی این است که : مسؤوليت کارها و اعمال مان را نمی پذیریم . قر می زنیم ، نفرین می کنیم با جریان رود همراه می شویم و مدام می گوییم این رود آب زلال و شفافی ندارد که هیچ به عقب بر می گردد و ما را به دریا نمی رساند که هیچ رو به باتلاق دارد . اما فقط و فقط همین . نه هیچ تلاشی می کنیم و نه اصلا چشمی به فردا داریم . گذشته را هم که گفتم . دلمان می خواهد فراموشش کنیم ، حرفش را نزنیم و از همه مهم تر به دنبال چرایی ها و چگونگی هایش هم نیستیم . 

همه این ها را نوشتم تا فقط به یک چیز برسم : بیایید چشم های بازی داشته باشیم ، فراموشکار نباشیم ، بهای زندگی کردن را باید پرداخت با دانستن پاسخ چرا و چطور و چگونه ها ... از گذشته درس بگیریم و بکوشیم تا زندگی کنیم . 

همه شما می دانید مقصود و منظورم از این همه نوشتن چیست : هدف به دست آوردن آگاهي است و پرهیز از تکرار خطاهای گذشته ، فصل بازگشایی مدارس است ، فصل آموزش و یادگیری شروع شده . من هیچ تردیدی ندارم که اگر بیاموزیم _ درست بیاموزیم _ پاسخ پرسش هایمان را بیابیم و بکوشیم به کارشان بگیریم ، زندگی متفاوتی خواهيم داشت _ سرنوشت مان تغییر خواهد کرد و زندگی خواهیم کرد آن جور که شایسته ماست و نه مثل گذشته ها ... 

خود من این کار بزرگ را از خودم آغاز کرده ام و توقف نخواهم کرد هیچ مشکلی یا هيچ " بحرانی " نخواهد توانست مانع شخص خودم شود . تضمين رسیدن به این هدف بزرگ هم حرف و قسم و آیه نیست ، عمل و رفتار من است در فصل نویی که پیش رو دارم ... 

می خواهم بیاموزم که از تجربه های گذشته درس بگیرم و خطاهای قبلی را تکرار نکنم و راهی شایسته برای فردا بیابم ... این تصمیم برگشت ناپذیر من است ...


دو شنبه 23 مهر 1397برچسب:, |
 

پرسش ها و پاسخ ها

 

 سوال پرسیدن از رییس جمهوری حتما لذت بخش است ، نماینده مردم بودن و رییس جمهور یک کشور را برای عملکردهایش زیر سؤال بردن چنان لذتی دارد که فقط در چشم ها و چهره و کلام نمایندگان مجلس شورای اسلامی می شود دید و نه در هیچ کجای دنیا ! 

چندی پیش جلسه پرسش و پاسخ نمایندگان از رییس جمهور محبوب و دوست داشتنی کشورمان برگزار شد . من محو تماشای تصاویری بودم که از تلويزيون می دیدم و قصد کردم که برداشت هایم را از آن اتفاق برایتان بنویسم . هر چند هفته قبل هم نیت کردم که این کار را انجام بدهم اما آن قدر شوکه و خرد بودم که نتوانستم ، نتوانستم هیچ چیزی بنویسم ...

هفته قبل یکی از وزرای دولت استيضاح شد و گفته می شود در طول هفته آينده احتمال استيضاح دو وزیر دیگر هم وجود دارد . مسأله پرسش از رییس جمهور یا برکناری یک وزیر نیست ، مسأله اصلی روابط انسانی است ! هفته گذشته ناشایست ترین رفتارها را در صحن مجلس شاهد بودیم . آن هم از سوی نماینده هایی که قرار است الگوی مردمی باشند که آن ها را به عنوان بهترین و شایسته ترین انتخاب خود به مجلس فرستاده اند تا از حقوق شان دفاع کنند و بهترین شرایط را برای توسعه کشور فراهم آورند ! 

نمایندگان از الفاظی رکیک استفاده می کردند ، رفتارهای زشت و ناپسندی هم نشان می دادند که من خجالت کشیدم . این رفتارها چنان بر من تاثیر گذاشت که چند روزی نتوانستم بنویسم . اما شاید باور نکنید دیروز نه فحش و ناسزایی در کار بود و نه رفتارهای خشن اما تاثیر منفی حرف های رییس جمهور و نمایندگانی که پرسش هایشان را مطرح می کردند بیشتر از از هفته قبل بود . 

شاید به من بگویید هیچ لفظ رکیک یا توهینی یا ناسزایی از نمایندگان شنیده نشد . اما همین که به هم بگویند " دزد " ، " نفهم " ، " شریک دزدی " و یا ... ! همین ها را وقتی از زبان نمایندگان فرهیخته و برجسته مجلس بشنوی معنایش آن است که رکیک ترین ناسزا ها را از زبان پلیدترین مردمان شنیده ای ! و اما چه چیز باعث شد تا بگویم با وجود آن جلسه پرسش از رییس جمهور محترم بدون زدن حرف های ناشایست و کشتی گرفتن و هل دادن مخالفان در مقابل دوربین های تلويزيون برگزار شد بدتر از جلسه استيضاح وزیر او بود این است که : رییس جمهور به خدا سوگند خورد و از نام های " جلاله " پروردگار استفاده کرد و گفت به " ولله " ما مشکل نداریم ! از ارایه آمارهاي نادرست و اغراق های بی مایه پرهیز نکرد و نمایندگان مردم هم اگر چه به انتقادهای تند بسنده کردند و رفتار زشتی از خود نشان ندادند ، حقیقت ها را نگفتند .

جلسه دیروز رویکرد اقتصادی داشت اما مباحث سیاسی هم در آن راه یافت . هیچ پاسخ روشن یا قانع کننده ای هم به پرسش ها داده نشد : قاچاق کالا و ارز ، بیکاری ، کاهش ارزش پول ملی همه مبحث های اقتصادی اند اما ریشه های سیاسی دارند و بدیهی است که رییس جمهور ما و نمایندگان مجلس مان سیاست برایشان بیش از اقتصاد در اولویت است !


یک شنبه 22 مهر 1397برچسب:, |
 

تقدیر ایرانی ( 1 )

 

 شکی نیست که همه ما در شرایطی خاص و اوضاع و احوالی که به نظرمان سخت یا غیر قابل تحمل می آيد به نقش تقدیر یا سرنوشت در زندگی مان فکر کرده ایم .

شدت این تفکر گاه به گاهی تا جایی می رسد که ما را از حقایق زندگی دور می کند و اما نکته ای وجود دارد : هیچ وقت به منشاء آن فکر نمی کنیم ؛ ریشه هایش کجاست و از کدام ضعف ها در وجودمان سرچشمه می گیرد ?

از سوی دیگر یک اشکال بزرگ هم وجود دارد : ما به تقدیر به عنوان یک موضوع فردی نگاه می کنیم ، از خودمان نمی پرسیم که برای یک موضوع اجتماعی تلخ و بد که گریبانگیرمان شده و یا یک معضل اقتصادی ( که عمومأ امری کلان است ) می توانیم از تقدیر شخصی مان انتقاد کنیم و گناه را به گردن آن بیندازیم و بگوییم عجب آدم بدشانسی هستم و چه سرنوشتی نصیبم شده ، اما هرگز از سرنوشت گریبانگیر جامعه ، که بدیهی است هر یک از ما به تنهایی سهمی از آن داریم ، چیزی نمی گوییم . 

شاید اصلا به چنین موضوعي فکر هم نمی کنیم ... و این یکی از مشکلات بزرگ ما ایرانیان است ، می دانید چرا ?

اما کمتر پیش می آيد که خودمان را محاکمه کنیم ... دادگاهی برای شخص خودمان ترتیب نمی دهیم ، تا جایی که بشود ایراد را به گردن دیگران می اندازیم و گناه را متوجه آن ها می دانیم . وقتی هم این دادگاه بی نظم و قانون ذهنی ما نمی تواند حکم درستی صادر کند و بی نتیجه به انتها می رسد چاره ای نداریم جز آن که ضعف ها و کاستی هایمان را به گردن سرنوشت بیندازیم و از تقدیرمان گله کنیم ...

اما هیچ وقت جامعه و رفتارهای جمعی را به چالش نمی کشیم که البته خودما هم عضوی از آن هستیم . 

تقدیر ، سرنوشت یا قسمت یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم راه فرار ما از خودمان است و گاهی ممکن است گرفتار یک جبر اجتماعی در عرصه های فرهنگ اخلاق ، اقتصاد و یا سیاست شویم اما آن هم نامش تقدیر یا سرنوشت نیست . دلیل این امر هم واضح است ، ما و هر یک از ما بخشی از آن اجتماعی هستیم که این شرایط را برایمان رقم زده است و تغییر هم از خود ما آغاز می شود . 

باز هم بهترین مثال رانندگي کردن ما ست : در خیابان ترافیک بسیار سنگین است آيا این تقدیر ماست که مجبوریم هر روز ساعت هایی را در این ترافیک سنگین و اعصاب خرد کن مسافتی را محل کار طی کنیم ? بدیهی است که خیر اما اگر هر کدام از ما به سهم خودمان تلاش نکنیم تا تغییری در این شرایط حاکم پدید آوريم به عنوان مثال بهتر و درست تر رانندگی کنیم یا به قوانین احترام بگذاریم و یا با تغییر ساعت ترددمان باری از دوش خود و ترافیک شهرمان برداریم ناگزیر خواهیم بود سختی و فشار ترافیک را تحمل کنیم و بالاخره جایی این تحمل به پايان می رسد . 

مدتی است با افزايش فشارهای اقتصادی و گرانی می شنوم که مردم از سرنوشت شان گله می کنند در حالی که می توان حتی سرنوشت فرضي و تحمیلی را تغییر داد . 

   باز هم این موضوع را ادامه خواهم داد . 


سه شنبه 6 شهريور 1397برچسب:, |
 

مسوولیت پذیری همسایه ( 2 )

 

 در نوشته قبلی ام به اعتراض هایی اشاره داشتم که از سوی مالباختگان موسسه های مالی و اعتباری نسبت به عدم پرداخت اصل سپرده شان و سود آن صورت می گرفت . 

این تظاهرات و اعتراض ها را در بسیاری از خيابان های شهرهای مختلف می شد شاهد بود . در مورد این اعتراض ها چند نکته را می شد گفت یک مورد آن که تمرکز اعتراض ها در مقابل شعبه های این مؤسسه های مالی و اعتباری بوده و دوم آن که تداوم نداشته است .

در مسیر ترددم شاهد شیوه های اعتراض شعارها و میزان همبستگی مالباختگان بودم و در عین حال نوشتم که بسیاری از عابرین مانند من بی توجه عبور می کردند و برخی هم نسبت به این اعتراض ها ، اعتراض داشتند که ؛ چرا این مردم وقت شان را هدر می دهند اصلا چرا پول شان را این جور دور ریخته اند و از این جور قضاوت ذها . 

اما حقيقت این بوده که منافع آن ها نبود که به خطر افتاده بود ، این مشکل ، مشكل آن ها نبوده پس نه احساس همدردی و نه احساس مسوولیتی ، هیچ کدام را نمی شد دید . پس شهروند یا همسایه ای با مشکلی مواجه بود که هیچ ارتباطی به آن ها نمی توانست داشته باشد . 

؛ مشکل دقیقا همین جاست ؛ تا زمانی که خود ما گرفتار و در قید نباشیم ، گرفتاری های دیگران برایمان اهمیتی ندارد . چنین کمبود و کاستی را در همه رفتارهای اجتماعی مان می توانیم از نزدیک شاهد باشیم مثالی برایتان بزنم : زباله های شهر ، تمام کوچه و محله ما را پر کرده ، از بوی تعفن و مشکلات آلایندگی آن روح و جان و جسم ما به شدت آزار می بیند : اعتراض می کنیم ، یا پاسخی می گیریم و توجهی از سوی مسؤولان می بینیم یا خیر ، به هر حال وعده هایی می شنویم .

حالا تصور کنید این مشکل ، برای همه ساکنان یک شهر یا ساکنان تمام شهرهای کشور باشد پس یک معضل اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و روانی است و پیامدهای بسیار بزرگی هم برایمان به دنبال دارد . 

فکر کنید که کافیست روبروی منزل یا مغازه یا حداكثر کوچه و خیابانی که در آن زندگی می کنیم یا به کار اشتغال داریم از زباله پاک شود ، آيا راضي می شویم ? آيا مشکل تمام شده است ?تمام خیابان ها و محله های دیگر در شهرهای دیگری که من در آن ها زندگی نمی کنم هنوز همان وضع سابق را دارد . آيا به من ربطی ندارد ? آن نگاه کلان و آينده نگر کو که چرا چنین اتفاقی رخ می دهد ، ریشه هایش کجاست و مشکل را چگونه باید حل کرد یا اصلا نباید گذاشت که چنین گرفتاری پیش بیاید ... 

ما باید بدانیم فقط وقتی که من پذیرای مسوولیت مشکل همسایه ام باشم او هم در یک جامعه مدنی بدون شک نسبت به گرفتاری من واکنش نشان می دهد و احساس مسوولیت خواهد کرد .      

آيا درست نمی گویم ?


یک شنبه 4 شهريور 1397برچسب:, |
 

مسوولیت پذیری همسایه ( 1 )

 

 در میان همه خصلت های خوب و قابل تحسین ما ایرانی ها ، مسؤولیت پذیر بودن ويژگي یا خصلتی است که هر از گاهی خودش را نشان می دهد و مثل یک گل می شکفد . 

در بیشتر اوقات هم مثل سایر ويژگي های نهادینه شده در روح و جان ما که به خواب زمستانی فرو رفته اند ، مثل نظم پذیری فردی و جمعی ، هیچ نشانی از آن دیده نمی شود . انگار می باید زمستان بگذرد ، بهار که هیچ ، تابستان هم به نیمه برسد تا چشم هایمان را به زحمت باز کنیم و بپرسیم ساعت چند است ? انگار نه انگار که یک فصل تمام و عمری رفته را در خواب بوده ایم و حالا یادمان افتاده که کلی کار عقب افتاده و مسؤوليت بر جا مانده برای انجام دادن داریم وای وای که دیر شده است و خواب مانده ایم . 

حالا تمام این درد دل ها را چرا این همه با آب و تاب نوشتم ? دلیلش را می گویم ؛ بارها و بارها در مسیر سفرهای درون شهری ام از کنار مردمی عبور کرده ام که در خیابان و در کنار شعبه های مؤسسه های قرض الحسنه اعتباری و مالی جمع شده اند و به عدم انجام این تعهدهای مالی که در نام موسسه ها و در شرح وظايف شان آمده اعتراض داشتند .

از چند ماه قبل همه ما و به ويژه آن ها که مسیرشان از برابر شعبه های این موسسه ها بوده به صورت مستقیم یا غیر مستقیم شاهد تجمع ها و اعتراض های مال باختگان بوده ایم . گاهی از اوقات خبرهایی از این تجمع ها در اخبار شبکه های مختلف شنیده می شد و وعده هایی که با تاریخ یا بدون تاریخ جهت حل مشکل آن ها داده می شد . اول از همه من خودم را می گویم و قصد ندارم همشهری های خوب خودم را به عدم انجام مسؤوليت های شهروندی شان متهم کنم . اما همه ما از کنار این گروه معترضان عبور کرده ایم . سری تکان داده ایم ، در قیافه ها و چهره ها و تابلو نوشته ها و یا حتی لباس و پوشش آن ها دقت کرده ایم که چقدر خشمگین ، مأيوس ، مضطرب ، بی پول ، معترض ، نیازمند و سایر صفت هایی که می شود با نگاه های سطحی دریافت و نتیجه گیری کرد به نظر می رسند و به اصل موضوع توجهی و دقتی نداشته ایم ! خب بدیهی است ما که قراردادی با این مؤسسه های منحل شده نداشتیم تا شریک مشکل آن باشیم یا خودمان را همدردشان بدانیم . 

حتی شاید باورتان نشود من شاهد بودم چند باری از زبان عابران دیگر جملاتی مثل این جملات شنیدم که : حق تان است ، در این شرایط سخت اقتصادی مگر پول اضافه داشتید که این جوری به باد فنایش دادید .... و یا : پول مگر علف خرس است که بریزید به حساب این کلاهبردارها !  و یا : وقتی سودش را می گرفتید که بد نبود حالا بد شده ?

قصد ندارم این واکنش ها را قضاوت کنم ، قصد ندارم گفته های دیگران یا واکنش های خودم یا امثال خودم را توجیه کنم این واکنش اعتراضی از سوی گروهی خاص از مردم جامعه یک واکنش صنفی با ماهيت اقتصادی است مثل اعتراض ها در بازار ، اعتراض توسط کامیون دارها و سایرین ... دولت هم می باید نسبت به ناکارآمدی ها و ضعف هایش پاسخگو باشد و هیچ ربطی به دیگران ندارد یعنی اعتراض کفاش ها هیچ ربطی به مشکلات صنف کارمندان مهد کودک ها یا حقوق بگیران و بازنشستگان ، کارگران صنایع فولاد و خودرو سازی ندارد . اما آيا از مسؤوليت همسایه در قبال همسایه می کاهد ? و یا اصلا از،مسؤوليت من همسایه در قبال حقوق اخلاقی و انسانی و شهروندی ام می کاهد ?


سه شنبه 30 مرداد 1397برچسب:, |
 

ورزش جمعی _ جماعت ورزشی ( 2 )

 

  هنوز از نوشته قبلی ام چند ساعتی نگذشته بود و قصد دارم موضوع جدیدی را بنویسم با همان عنوان و اما موضوع دیگر همان نیست . طنز تلخی پشت این نام های مشترک برای دو موضوع متفاوت وجود دارد که این نامگذاری مشترک را ممکن می سازد !

یکی از مزیت های بزرگ نظام اقتصادی حاکم بر کشور ما این است که به موضوع سلامتی مردم و به ويژه سالخوردگان توجهی ويژه دارد . تعجب کردید نه ? اما ابدا شوخی نکردم اصلا تصور نکنید نام این کار تداخل وظايف است و اصلا هم با خودتان فکر نکنید بخش اقتصاد چه ربطی دارد به سلامت همگانی ! مگر نه این که تنها ارتباط این دو این است که هزینه های ارتقای سلامت همگانی یا تامين آن می باید از سوی دولت تأمين شود . حالا به یکی از دستاوردهای هوشمندانه اقتصاد برای سلامت اشاره می کنیم و در می یابید که حق با من است :

هنوز چند ساعتی از نوشتن مطلب قبلی ام نگذشته بود و قصد داشتم این موضوع را ادامه بدهم که بر حسب اتفاق از یکی خیابان های مرکزی شهر عبور می کردم ، از دور دیدم عده ای هماهنگ با هم ، درست در وسط شهر بالا و پایین می پرند . از دور فکر کردم مشغول ورزش همگانی هستند و جای تعجب داشت برایم که چرا درست وسط شهر و خیابان های باریک این منطقه که محل ورزش کردن نیست . 

کمی که نزدیک تر شدم دیدم روبه روی یکی از موسسه های مالی اعتباری ، جمع زیادی از سالمندان و میانسالان با حرارت مشغول شعار دادن هستند . دست هایشان را تکان می دهند و مدام این طرف و آن طرف می روند . از دور موضوع عجيب و خنده دار بود و از نزدیک دیدن این تصاویر سخت تآتر آور و دردناک .

این گروه که تعداشان هم کم نبود معترض بودند که وجه حساب ها و سود سرمایه گزاری شان در این موسسه مالی اعتباري را ماه هاست که دریافت نکرده اند و شعار می دادند که این پول تنها سرمایه آن ها در سال های آخر عمرشان بوده است و به امید داشتن پشتوانه ای مالی برای تامين نیازهای ضروري شان این اشتباه را مرتکب شده اند و حالا ماه هاست که بلاتکلیف هستند و هیچ کس به خواسته هایشان پاسخگو نیست !

همین چند روز قبل بود که ریاست بانک مرکزی تغییر کرد ، استعفا داد ، بازنشسته شد یا کنار گذاشته شد و او همان کسی بود که امضاي مبارکش پای مجوز اعطا شده به این موسسه ها تا ابد نقشی از بی کفایتی ، بی عدالتی ، عدم پاسخگویی و .... زده است .

قطعا او می تواند ادعا کند فقط و فقط به فکر سلامتی مردم بوده و چون سرانه ورزش کشورمان پایین است با این فکر دلسوزانه و مهربانانه خواسته است تا کاری برای مردم انجام دهد . باید به داشتن روساي مرکزی عزیزی مانند او افتخار کرد و قدرشان را دانست !


دو شنبه 29 مرداد 1397برچسب:, |
 

ورزش جمعی _ جماعت ورزشی ( 2 )

 

  هنوز از نوشته قبلی ام چند ساعتی نگذشته بود و قصد دارم موضوع جدیدی را بنویسم با همان عنوان و اما موضوع دیگر همان نیست . طنز تلخی پشت این نام های مشترک برای دو موضوع متفاوت وجود دارد که این نامگذاری مشترک را ممکن می سازد !

یکی از مزیت های بزرگ نظام اقتصادی حاکم بر کشور ما این است که به موضوع سلامتی مردم و به ويژه سالخوردگان توجهی ويژه دارد . تعجب کردید نه ? اما ابدا شوخی نکردم اصلا تصور نکنید نام این کار تداخل وظايف است و اصلا هم با خودتان فکر نکنید بخش اقتصاد چه ربطی دارد به سلامت همگانی ! مگر نه این که تنها ارتباط این دو این است که هزینه های ارتقای سلامت همگانی یا تامين آن می باید از سوی دولت تأمين شود . حالا به یکی از دستاوردهای هوشمندانه اقتصاد برای سلامت اشاره می کنیم و در می یابید که حق با من است :

هنوز چند ساعتی از نوشتن مطلب قبلی ام نگذشته بود و قصد داشتم این موضوع را ادامه بدهم که بر حسب اتفاق از یکی خیابان های مرکزی شهر عبور می کردم ، از دور دیدم عده ای هماهنگ با هم ، درست در وسط شهر بالا و پایین می پرند . از دور فکر کردم مشغول ورزش همگانی هستند و جای تعجب داشت برایم که چرا درست وسط شهر و خیابان های باریک این منطقه که محل ورزش کردن نیست . 

کمی که نزدیک تر شدم دیدم روبه روی یکی از موسسه های مالی اعتباری ، جمع زیادی از سالمندان و میانسالان با حرارت مشغول شعار دادن هستند . دست هایشان را تکان می دهند و مدام این طرف و آن طرف می روند . از دور موضوع عجيب و خنده دار بود و از نزدیک دیدن این تصاویر سخت تآتر آور و دردناک .

این گروه که تعداشان هم کم نبود معترض بودند که وجه حساب ها و سود سرمایه گزاری شان در این موسسه مالی اعتباري را ماه هاست که دریافت نکرده اند و شعار می دادند که این پول تنها سرمایه آن ها در سال های آخر عمرشان بوده است و به امید داشتن پشتوانه ای مالی برای تامين نیازهای ضروري شان این اشتباه را مرتکب شده اند و حالا ماه هاست که بلاتکلیف هستند و هیچ کس به خواسته هایشان پاسخگو نیست !

همین چند روز قبل بود که ریاست بانک مرکزی تغییر کرد ، استعفا داد ، بازنشسته شد یا کنار گذاشته شد و او همان کسی بود که امضاي مبارکش پای مجوز اعطا شده به این موسسه ها تا ابد نقشی از بی کفایتی ، بی عدالتی ، عدم پاسخگویی و .... زده است .

قطعا او می تواند ادعا کند فقط و فقط به فکر سلامتی مردم بوده و چون سرانه ورزش کشورمان پایین است با این فکر دلسوزانه و مهربانانه خواسته است تا کاری برای مردم انجام دهد . باید به داشتن روساي مرکزی عزیزی مانند او افتخار کرد و قدرشان را دانست !


دو شنبه 29 مرداد 1397برچسب:, |
 

ورزش جمعی _ جماعت ورزشی ( 1 )

 

 در آخرین خبرها آمده بود که تجمع ورزش دوستان و تماشاچیان فوتبال در ورزشگاه ها بیش از گذشته با خشونت ، درگیری های فیزیکی و اعتراض همراه شده است .

تماشاچیان فقط به خاطر ورزش نیست که به ورزشگاه ها می آیند بلکه در جست و جوی منفذی برای تخلیه فشارهای فروخورده یا فراموش کردن مشکلات فردی ، خانوادگی و حرفه ای یا اجتماعی شان نیز هستند . در رفتارهای این تماشاچیان یا علاقمندان ورزش رگه هایی از خشونت و پرده دری های اجتماعی به چشم می خورد که جنس آن با گذشته بسیار متفاوت شده است .

نه فقط توسل به شعارهای سیاسی به گونه های قبلی اعتراض ها افزوده شده بلکه انواع جدیدی از رفتارهای خشونت آميز را شاهدیم که به اعتقاد بسیاری از صاحب نظران و مردم ناشی از فشارهای اقتصادی هم می باشد . از این رو اگر در گذشته تلاش می شد فرهنگ نا کارآمد و آموزش نا کافی را منشأ چنین مشکلاتی دانسته و " مثلا " از طریق مقابله با این نقطه ضعف ها مشکلات بر طرف شوند اما امروز حکایت چیز دیگری است : 

اقتصاد نابسامان تاثیرهای مستقیم خود را بر رفتارهای عمومی مردم نشان می دهد از این روست که شعارهای سیاسی و رفتارهای خاص سرشار از برون ریزی خشونت هیچ مرزی را نمی شناسد . بلاتکلیفی های اقتصادی و عدم امیدواری نسبت به آينده ای نامعلوم بر روابط اجتماعی و فرهنگی و حتی واکنش های سیاسی عموم مردم ، تاثيرهای بزرگی دارد که شاهد آن ها هستیم . 

هرگونه واکنشی از نطفه های بسیار کوچک و در پی گردهم آیی چند جوان یا مردانی میانسال و حتی خانواده ها در زمان اوقات فراغت شان در فضاهای عمومی آغاز می شود . چون هیچ گونه امکان درک و مفاهمه ای با فضاي پیرامون یا محیط اجتماعی آن ها وجود ندارد به سرعت جای خود را به گونه ای اعتراض لجام گسیخته و هدایت نشده و بی هدف نسبت به همه چیز ( به عنوان مثال از صندلی ورزشگاه گرفته تا هواداران تیم مقابل ، کادرهای ورزشی ، گاردهای حفاظتي و امنیتی و حتی سیاست های نظام حاکم ) خود را نشان می دهد . 

از سوی مسوولان حکومت جمهوری اسلامی ایران ، از رییس جمهور گرفته تا فرماندهان محلی پلیس و امنیت ، نیروهای نظامي و انتظامي کشور ، گروه های معترض برانداز یا هنجار شکن معرفی می شوند چرا که با دیدگاه ایشان ، هيچ نام دیگری بر روی آن ها و رفتار هایشان نمی توان گذاشت . 

حال پرسش این جاست که این وضع تا کجا و چگونه ادامه خواهد یافت ? ما ورزش را برای سلامت جمعی و به عنوان یک رفتار جمعی مثبت مفید می شناسیم و یا جماعت ورزشی مان را طبقه جدید اجتماعی که پای آن ها در روابط اجتماعی باز شده است و باید نامی جدید هم برایشان یافت ?

   در انتظار دریافت نقطه نظرها و ایده های راهگشای شما هستم . 


یک شنبه 28 مرداد 1397برچسب:, |
 

فردا همین امروز است .

 

 مطب نوشته شده قبلی من از جهات مختلفی مورد توجه مخاطبان عزیزم قرار گرفت هر چند بسیاری از این نظرها زمین تا آسمان با هم متفاوت بودند و صد البته این امر باعث افتخار نویسنده است چرا که موفق شده دیدگاه های مختلفی را با هم و یا دور از هم با خود همراه سازد . برخی برایم نوشته اند که چرا در پرداختن به مواردی بسیار بدیهی از ایجاز و استعاره و کنایه استفاده می کنم ? حتی برایم نوشته اند که ترس و وحشت باعث می شود تا گفته هایم و نوشته هایم صریح و بی پرده نباشند . و اما نکته بسیار جالب این جاست که گروهی از خوانندگان مطالب و نوشته هایم این شیوه نگارش را تحسین کرده اند.  

این گروه نوشته اند که شیوه نگارش این مطالب سبب می شود تا بیشتر فکر کنند و از ابعاد مختلف این نوشته ها ، جنبه ها و ابعاد دیگری به دست می آيد که انگیزه پی گیری و استمرار را در آن ها زنده می کند . حتی دوستانی لطف داشته اند و نوشته اند که مطالب سایر نويسندگان درباره چنین موضوع هایی نمی توانند تا این حد موثر باشند . 

اجازه بفرماييد ، مروري بر نوشته های قبلی ام داشته باشم و این بار قضاوت را به شما واگذار کنم . و صد البته تاکید می کنم از تمام نظرهاي کسانی که پی گیر این اندیشه ها هستند و همراه آن ها بوده و هستند ، استقبال می کنم . 

صحبت از گذشت زمان بود و از دست رفتن فرصت هایی که در طول دهه های گذشته به تکرارهایی منجر شده اند که عدم توسعه یافتگی را برای کشورمان به دنبال داشته است . کمترین فراز و نوآوری در مسایل اجتماعی ، اقتصادی ، فرهنگی و سیاسی این سال ها دیده نمی شود . مساله طرح شده توسط من ایجاد زمینه های لازم برای درس گرفتن و عبرت آموزی از این تجربیات تاریخی بوده که یکی از ويژگي های تاریخ معاصر ایران به شمار می آيد . با کمال تاسف ما مردم از چنین تجربیاتی درس نمی گیریم و نگرفته ایم اما واقعیت این است که هیچ گاه اتکای به خشونت نتوانسته مشکلی را از هیچ ملتی حل کند . خشونت و جنگ پیروزی ندارند و همه در آن بازنده هستند . تفاوتی هم ندارد که وابسته به نظام حاکم باشند یا مخالف آن . اما در عین حال وقتی شرایط موجود پس رفت و انحطاط را به دنبال داشته باشد چه باید کرد ? پرسش من این بود که اگر چه نمی توان اجازه داد زمان و فرصت ها از دست بروند اما برای امروز چه باید کرد ?      " صد البته بدون خشونت و در کمال آگاهی " ... 

امیدوارم پاسخ های داده شده به این پرسش گروهی از کار عزیزان و هم میهنانم بگشاید و مرا نیز از لطف و محبت های مخاطبان گرامی ام محروم نسازد . 


یک شنبه 21 مرداد 1397برچسب:, |
 

امروز و فردا تا ( آبان )

 

 واژه " آبان " پیش از هر چیز و بی آن که در جست و جوی معنایش باشیم مرا به یاد آباد و آبادانی می اندازد !!

چند روز پیش شروع تحریم های جدید علیه ایران بود و دور دوم این تحریم ها از آبان ماه آغاز می شود . تلاش کردم تا در چهره های مردم و در گفت و گو هایشان چه در کوچه و یا خیابان و چه آن وقت که به نزدم می آمدند تاثیر روانی این تحریم ها را بیابیم و جست و جو کنم . نتایج این تلاش هم دردناک و هم تاسف آور بود . مانند همه رخدادهای تاثیر گذار بر زیر ساخت های کلان یک کشور که پس از مدت زمانی نه چندان دراز به واکنش های عمومی مردم منجر می شود این رخداد هم ابتدا با انتظار و توهم همراه بود و سپس انفعال و بلاتکلیفی را از پی داشت و حال به سر گیجه ای از سر ناچاری منجر شده است . کمتر کسی قوای تحلیل این رویداد را دارد و آن ها هم که جرأت تحلیل کردن و نتیجه ای درست گرفتن از تحلیل هایشان دارند از انگشتان دست و پا کمتر هستند . دلیل این امر هم آن است که اگر تحلیل های درستی از وقایع کلان پیرامون مان داشتیم کارمان به این جا نمی کشید . 

پیش از هر چیز تاثیر دور اول تحریم ها در عموم مردم و واکنش هایشان به فردای اقتصادی سیاسی و اجتماعی کشورمان تشویش و اضطراب بود . حتی برای آن ها که نه از سیاست چیزی می دانند و نه از دانش اقتصاد و نه علوم اجتماعی ، فضاي این روزها در جزیی ترین رفتارها و واکنش هایشان چنان تاثير گذار بود که بی ربط ترین و نادرست ترین تحلیل ها را ارایه می دادند . وقتی این برداشت ها به رفتارهای عملی منجر می شد ( درست مثل رفتارهایشان هنگام خرید اجناس به خوبی می شد بلاتکلیفی ، هراس از آينده و سردرگمی دید . 

اما من دغدغه دیگری دارم . بیش از هر چیز نگران ارزش های اخلاقی هستم که در این بازی های پلید و سیاه سیاسی از دست می روند یا کمرنگ تر از پیش می شوند . دغدغه من زوال و یا نابودی این ارزش هاست . مصاحبه ها و گفته های مسوولین و روساي کشور مانند رییس جمهور نشان دهنده همان دودلی ها و هراسی است که از فردا دارند ، دلیل آن هم معلوم است : هیچ پشتوانه ای از گذشته برای خود و کشور ایجاد نکرده اند . ما تجربه های این روزها را در سال های گذشته مانند روزهاي پایانی جنگ با عراق در پذیرش کنوانسیون های سازمان ملل متحد و عهدنامه های حقوق بشر و همین چند سال قبل در پذیرش توافق هسته ای ( برجام ) داشته ایم و این بار از همان راه های خطای گذشته می رویم و به همان جایی می رسیم که امروز هستیم . جایی که تجربه نشان داده نا کجا آباد است و فردایی ندارد . 


شنبه 20 مرداد 1397برچسب:, |
 

" تا فردا "

 

 میان امروز تا فردا فاصله زیادی نیست ، زمان با چنان سرعت زیادی می گذرد که فرصتی باقی نمی گذارد تا حتی افسوس روزها و ساعت های از دست رفته را بخوریم تا چه رسد به ماه ها و سال هایی که به یک چشم بر هم زدن گذشته اند و جز حسرت و دریغ چیزی بر جا نگذاشته اند . انگار همین دیروز بود که یک انقلاب فراگیر نظام پادشاهی را در کشورمان فرو ریخت ، سرعت این رخداد باور پذیر نبود اما چهل سال از آن زمان می گذرد و ما آن قدر مشغول مشکلاتمان بوده ایم که از زمان جا ماندیم .

چهل سال برای عبرت آموزي و درس گرفتن هم زمان زیادی نیست و هم کافیست تا ما اشتباهات و خطاهای گذشته را تکرار نکنیم . نباید فراموش کنیم گذرهای تاریخی که تغییرات بنیادی را به وجود آورده اند درس های تاریخی را هم برای ملت ها به همراه دارند . کافیست مردمان هوشمند و ملت هوشیاری باشیم تا از گذرهای تاریخی کشورمان درس بگیریم . با کمال تاسف نه فقط برای کشورمان بلکه برای خیلی از انسان ها ، درس های تکرار شونده تاریخی عبرت آموز نیستند . مثلا از این تجربه ها نمی آموزیم که خشونت قدرت نمی آورد یا فراموش می کنیم که با به کار بردن زور و خشونت نمی توان به دوام و بقا دست یافت . یا این که :

از خاطر می بریم با به کارگیری یک روش ثابت هرگز نمی توان در برابر تغییرهای اساسی دوام آورد . درست مانند این است که وقتی بر یک صندلی نرم و راحت و بالاتر از دیگران نشسته ای نمی توانی حال و روز زمین نشستگان و به خاک افتادگان را دریابی و حتی بر خاستن از آن صندلی ( تا چه برسد به یک مبل راحت ) بسیار دشوار است . بدون شک زحمات روحی و جسمی زیادی هم به دنبال دارد . 

هیچ کس نمی خواهد مقام یا جایگاهی را که به حق یا نا حق به دست آورده مفت از دست بدهد و یا رتبه ای را که به هر ترتیب یا بهره گیری از روابط کسب کرده آسان به دیگری بسپارد .

اما این میان ارزش های زمان است که از دست می روند : با خودمان فکر کنیم اگر فقط من صبح ها یک ساعت دیر از خواب بیدار شوم ، یک ساعت از زندگیم از دست رفته اما اگر همه مردم یک جامعه یا یک کشور صبح ها یک ساعت دیر بیدار شوند میلیون ها ساعت زمان مفید را به فنا داده ایم . 

به این نکته ها بیندیشیم و بکوشیم تا با درس گرفتن از تجربه های دیروز فردا را از دست ندهیم .


دو شنبه 15 مرداد 1397برچسب:, |
 

به وبلاگ من خوش آمدید

 

لینکها

حمل ارسال خرید ماینر از چین

حمل و نقل هوایی چین

قلاده اموزشی شوک دار

ارتباط تصویری و دوست یابی

سفارش آنلاین قلیون

 

مطالب قبلی

» سپید و سیاه
» آمبولانس ecnaludma
» گره هایی بر ریسمان شعور
» دلم نوشته که نوروز دلم می خواهد ‌‌"
» " برمیگردم "
» " مدیریت خشم "
» " اقتصاد بدون فرهنگ "
» " همیشه به یادت هستم "
» سفره فقرا و میز اغنیا
» " دخل و خرج بی سامان "
» " دخل و خرج بی سامان "
» فقر مکتوب _ فقر ملموس
» فقر مکتوب _ فقر ملموس
» " اقتصاد سنگ قبری "
» " انگیزه و برخورد "
» " اقتصاد و اعتراض " ( 3 )
» " اقتصاد و اعتراض " ( 2 )
» " اقتصاد و اعتراض "
» " جهش از دل خطر "
» " خوراک خوب "

 

ارشیو

شهريور 1401

مرداد 1401

اسفند 1399

تير 1398

خرداد 1398

بهمن 1397

دی 1397

آذر 1397

آبان 1397

مهر 1397

شهريور 1397

مرداد 1397

تير 1397

خرداد 1397

ارديبهشت 1397

فروردين 1397

اسفند 1396

دی 1396

مهر 1396

شهريور 1396

مرداد 1396

آبان 1395

مرداد 1395

تير 1395

آذر 1394

آبان 1394

مهر 1394

شهريور 1394

مرداد 1394

تير 1394

خرداد 1394

 

نویسندکان

پیمان

 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دیگر پیمان و آدرس digarpeyman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک ها

ردیاب ارزان ماشین

همسریابی دائم

جلو پنجره جک جی 5

همه چیز درباره درگاه پرداخت

 

امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگدهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: