امروز تصاویر مهاجران ، پناهندگان و آورارگان سوری را در تلویزیون می دیدم . آن ها گرسنه اند ، بی پناهند ، مرگ در تعقیب شان است و ... بسیار دردناک بود .
اما واقعیت این است که تکلیف آن جماعت دردمندان و حامیانشان روشن است .
و اما وای از مردمانی ، انسان هایی که نمی دانند در کجا و به جست و جوی چه چیز هستند . ما آن جماعت هستیم . بی پناه تر و سر گشته تر از هر جنگ زده ای .
تکلیف جنگ روشن است . ایده ای ، خواسته ای حتی زیاده طلبانه پس پشت آن نهفته و آدم ها را به جان یکدیگر می اندازد ، بزرگ می خواهند و به خاطرش حتی حاضرند بمیرند .
در جست و جوی افتخار هستند چه این سو باشند و چه آن سو !
و اما این جا وقتی زنی که در آغوش توست و سر بر سینه ات دارد به تو دروغ می گوید یا برای خرید قطعه ای نان نوبت تو را با دروغ می خرند و یا ....
این دیگر نامش بی پناهی مطلق ، دردمندی آشکار و گرسنگی برای رفع آن حاجتی معنوی است معنویتی که گم شده و دیگر به دلت نخواهد آمد .
به گمان من آن مهاجر ، آواره و پناهجوی فراری از جنگ اوضاعی به مراتب بهتر از " ما " و من دارد : تکلیف او با خودش و سرنوشتش روشن تر از ساکنان این سرزمین است !
در این جا تحریم ها برداشته شده اند . سخن از آینده ای روشن است ، اقتصاد پویا ، رشد و رونق تمامی عوامل بر توسعه ای پایدار ! وعده ها چنین است .
و اما در عمل اتفاق دیگری می افتد ما باید برای تمامی دروغ هایی که در گذشته گفته شده اند و داغ آن ها تا مدت های مدید تازه خواهند ماند مرهمی یا مرهم هایی بیابیم . یافتن این مرهم ها و تاثیر گذاری هایشان در بلند مدت عمری به طول خواهد انجامید . این جاست که در می یابی جنگ و آوارگی و پناهجویی ترجیح دارند .
نظرات شما عزیزان: