امروز صبح روزنامه های چاپ شده را با نگاهی دیگر می خواندم . هیچ حسرتی یا دریغ و یا افسوسی در نگاه کردن به تیتر ها و عناوین این روزنامه ها نداشتم . می دانید چرا ؟
برایتان می گویم . اصلا اجازه بفرمایید نمونه هایی از این عناوین اصلی نشریات صبح کشور را باز نویسی کنم و قضاوت را به خودتان واگذار کنم :
1 _ در منطقه گردشگری گردنه حیران پانصد ساختمان ساخته شده که فقط سی و دو مورد آن مجوز ندارند اما چه کسی برای ساخت دیگر بناها در این منطقه خاص مجوز داده است ؟
2 _ چهل و پنج متخلف بانک صادرات در پرونده فساد 3000 میلیاردی محاکمه می شوند
3 _ فروش زمین هزار میلیارد تومانی به مبلغ چهل میلیارد تومان از مهمترین و بزرگترین تخلفات صورت گرفته در منطقه آزاد کیش است .
گمان می کنم همین سه مورد کافی بوده تا تمایلی به خواندن بقیه عناوین روزنامه ها نداشته باشم . به راستی ما در کجا زندگی می کنیم و چه بهایی برای زندگی در این جا می پردازیم ؟ در همه جای جهان فساد ، رشوه خواری ، تباهی و ... وجود دارد اما در هیچ کجا با چنین بی شرمی و وقا حتی تکرار نمی شود . حداقل با یک یا چند مورد از این رفتارها مقابله می کنند تا ریسک تکرار شدن شان کاهش یابد ولی آیا در کشور ما چنین است ؟ نمی خواهند باشد یا برای همه ما وجود چنین تخلف هایی به یک عادت بدل شده . انگار اگر نباشد زندگی مان چیزی یا چیزهایی کم دارد !
برای کسی که در این کشور زندگی می کند راه های محدودی پیش رویش قرار دارد یا باید بپذیرد و تسلیم شود . یا باید بجنگد یا برود .
اولی کار من نیست . انتخاب من هم نبوده است . وقتی در مغازه کوچکی که به کار در آن مشغولم به حقوق مصرف کنندگان و خریداران کالاها بیش از سود صاحب مغازه اهمیت می دادم حالا چطور می شود در برابر چنین فساد و تباهی آشکاری سر فرود بیاورم ؟ پس راه دوم در برابرم قرار دارد یا قرار داشته است . و تلاشم را کرده ام : حداقل شما شاهد هستید که تلاشم را کرده ام . در محله ای که زندگی می کنم ، با کمک آن ها که همین ایده های اولیه را تا حدی پذیرفته اند تلاش کرده ام و جنگیدم . کوشیدم خانواده ام و خودم سالم زنگی کنیم . اما بی نتیجه بود . حال می باید شیوه دیگری را برگزنیم :
به این جا رسیده ام که احساس می کنم به سهم خودم تلاشم را کرده ام اگر همه چنین می کردند شاید محله ما ، شهر ما و کشورمان جای بهتری برای زندگی بود ، ارزش های بیشتری بر آن ها و روابط میان مردمانش و ساکنان این جا حاکم می برد . اما افسوس ...
پس هیچ راه دیگری پیش روی من باقی نمی ماند .
خوشحالم خواهید کرد که نقطه نظرهایتان را برایم بنویسید . خوشحال خواهم شد .
دیگر پیمان.
نظرات شما عزیزان: